در روزها گذشته درباره امید چندبار نوشته ام. باورم بر این است که امید عمومی مردم ایران در سراشیبی افتاده است و هر چه پیش تر می رویم، میزان امید عمومی به آینده و به سرانجام خوشایند اتفاقات، کمتر و کمتر می‌شود.

در روزها و ماه های گذشته درباره امید چندبار نوشته ام. باورم بر این است که امید عمومی مردم ایران در سراشیبی افتاده است و هر چه پیش تر می رویم، میزان امید عمومی به آینده و به سرانجام خوشایند اتفاقات، چالش ها و حوادثی که بر ایران سایه افکنده اند، کمتر و کمتر می شود.

نوشته ام که دلیل بنیادین کاهش امید عمومی ایران، نبود یک چشم انداز آشکار است؛ نمی گویم چشم انداز روشن، چون هیچ تصویر یگانه و همه فهمی از آینده وجود ندارد، نه تنها برای شهروندان بلکه برای دولتمردان. مدیران بلندپایه تلاش می کنند با واژه ها و جملات امیدبخش با مفاهیم کلی و بدون پشتوانه و به نوعی گفتاردرمانی، به مردم امیدواری دهند، اما یک مدیر ارشد و مسئول طراز اول باید با اتکای به واقعیات و با شاهد و مستند قراردادن سیاست ها و عملکرد به آن سیاست ها، یک امید استقرایی در مردم به وجود آورد و سخنش را برای مردم باورپذیر کند.

باید بتوان باور مردم را با کارنامه و کردار به امید گره زد. اما ما راهی را که تا به اینجا آمده ایم نمی توانیم توشه امیدواری مردم کنیم. به باور من فقط در فرایند دو، سه ساله برجام بود که پنجره ای از امید به روی کشور گشوده شد و دیری نپایید که بسته شد و پس از آن دولت برنامه ای ندارد که بتواند باور عمومی را همپای خود کند و به جنبش درآورد.

هر کس بنا بر شرایطش می تواند برنامه ای برای مواجهه با رویارویی با مشکلات کلان کشور داشته باشد. مردم را از دید برنامه ای که برای خودشان دارند می شود چنین تقسیم کرد:
1. افرادی که امیدشان را در آن سوی آب ها پیدا می کنند و دست به مهاجرت می زنند.
۲. گروهی که در کنشگری و فعالیت مدنی امید را جست وجو کرده و تلاش می کنند با ابزارهای کنش مدنی این مسیر را تغییر دهند.
٣. گروهی که در کار خودشان سر فروکرده اند و چه بسا در این تهدیدها دنبال فرصت هایی هستند که به دست آورند، خواه سوار بر موج تحریم و خواه با هوشمندی و خلاقیت.
۴. گروه بزرگ تر اما قربانی این شرایط اند. آنها از طبقه متوسط و فرودست کشور هستند که نه مجال این را دارند که مهاجرت و امید را در آن سوی مرزها جست وجو کنند و نه توان ریسک دارند یا حرکت جسورانه و خلاقانه ای که بشود در این فضا بذر امید بکارند. آنها از ارتباطات ویژه درون حکومت هم برخوردار نیستند و برخلاف سه گروه دیگر این بخش بزرگ تر از جامعه توده ای هستند که در این سراشیبی امید پایین تر و پایین تر می روند.

اما روند افزون شدن آگاهی و دانش و فهم اجتماعی شهروندان ایران تنها نیروی در دیدرس است که توان بیرون بردن جامعه ایرانی از فرود امید به سوی بالا را دارد که در جایی، شاید انتهای این راه بن بست فرصت کند تا حرکت بیابد. جامعه ایران از بالغ ترین جوامع خاورمیانه است و در زمینه بلوغ اجتماعی، سیاسی و درک از نزدیک شرایط، چالش ها و بحران ها آب دیده شده است. هنوز آشکار نیست که آیا درایت و تدبیر از سوی دولت پیشدستانه راهی را برای آزادسازی این نیروی عظیم انسانی باز می کند یا این نیرو مانند آب بر مسیر خاک روان خواهد شد و راه خود را خواهد رفت.

نویسنده: پدرام سلطانی

منتشر شده در روزنامه شرق

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *