نمیتوانم نوروز را شادباش نگویم. قطار چالشها را زمانی ایستگاه پایانی هست. از پس ۹۹ صدی خواهد آمد و سده دیگری فراخواهد رسید.
ما برای یک پایان و یک آغاز دیگر پای به این سال میگذاریم.
سال ۹۹ آبستن ایرانی جدید است،
اگر بخواهیم، با تمام وجود!
نمیتوانم نوروز را شادباش نگویم. نمیتوانم در میانه بلا و اندوه، شکفتن گلها را به هیچ انگارم و چهچهه پرندگان را نشنوم. نمیتوانم با چهره پردرد به بهار لبخند نزنم و به او خوشامد نگویم.
سال 98 برایمان آلبومی از سختیها و ناکامیها بود با سیل آغاز شد و با بیماری به پایان رسید و ما را محکوم به خانهنشینی کرد. اما این سال تکانهای بود به افکار کهنه و باورهای خیالگونه ما و از این روی سالی بود که پایه گذار دگرگونیهای بزرگی در سالهای پس از خود خواهدشد. میدانم و میدانیم که سال 99 از آغاز با چالش خواهد آمد، اما این قطار چالشها را زمانی ایستگاه پایانی هست. از پس 99 صدی خواهد آمده و سده دیگری فراخواهد رسید. ما برای یک پایان و یک آغاز دیگر پای به این سال میگذاریم.
ایرانی به نوروز شهره است و نوروز به ایران ماندگار است. نوروز 99 نوروز باورهاست، در خانه میمانیم و با خود خلوت میکنیم و باورهایمان را تکانی میدهیم؛ و خود را از بند باورهای کهنه و پوسیده میرهانیم. نوروز 99 را به ایستگاه خانه تکانی ذهنمان تبدیل کنیم، شکفتن باورهایمان را جشن بگیریم و نو شدن طبیعت را سرمشق نو شدن اراده و انسانیت خود کنیم!
در سال 99 ایرانی جدید از بطن چالشها سر بیرون خواهد آورد. آن را بخواهیم، با تمام وجود!
نوروزتان خجسته و نوفکرتان بالنده باد!
بهارا زنده مانی زندگی بخش
به فروردين ما فرخندگی بخش
مبین کاین شاخه بشکسته خشک است
چو فردا بنگری، پر بیدمشک است
مگو کاین سرزمینی شورهزار است
چو فردا در رسد، رشک بهار است
*شعر از هوشنگ ابتهاج
یادداشت به قلم پدرام سلطانی
بدون دیدگاه