ساختار حاکمیت ایرانی بر پایه برونزایی مفهوم توسعه شکل گرفته است، بدین صورت که اگر دولت پول بدهد، اگر خیری پیدا شود، ما توسعه پیدا میکنیم و گرنه ما مردمی ناتوان و محروم هستیم.
چند سالی است که با پویش «ایران من» در کار ساخت مدرسه در روستاها هستیم. این کار سبب شده كه شانس بازدید از روستاهای متعددى در 18 استان کشور را بیابم. سفرها فرصت یادگیری بیهمتایی را برايم در زمینههای گوناگون از مردم شناسی، جامعه شناسی، تاریخ و جغرافیا گرفته تا سیاست، کشورداری و توسعه و امکان دیدن کاستیها و راستیهای فرهنگی، در فرهنگ عمومی و خردهفرهنگها، فراهم آورده است.
یکی از یافتههایی که در تمام سفرها با آن روبهرو بودهام تزریق فرهنگ محرومیت به باور مردم توسط مسئولان است.
داستان از این قرار است. وارد روستا میشویم. مسئولان و مردم روستا از مردان و کودکان و، در برخی نقاط، زنان، به استقبال میآیند. حیاط مدرسه برای مراسم افتتاح آماده شده است. بعد از خوشوبش روی صندلی مینشینیم. مردم روستا در ردیفهای پشت مینشینند و کودکان هم پشت سر آنها یا در دو سوی حیاط جای میگیرند. مراسم افتتاح آغاز میشود.
مجری مراسم (پس از سلام و خوشامد گویی): به روستای … خوش آمدید. …مردم این روستا اگرچه محرومند، اما خونگرم و قانع هستند …
نفر بعدی، دهیار: عرض خوشامد خدمت خیرین بزرگوار دارم. من از طرف مردم روستا دست شما را میبوسم. بچههای ما سالها بود که در این ساختمان نمور و سقف فروریخته درس میخواندند و وضع بسیار بدی داشتند. ما مردم فراموش شدهای هستیم….
نفر بعدی، مسئول آموزش و پرورش: … وضع مدارس استان خوب نیست. ما … باب مدرسه تخریبی داریم. ما از سوی مردم محروم این منطقه دست نیاز به سوی شما دراز میکنیم …
نفر بعدی، نماینده مردم منطقه در مجلس: … مردم این منطقه واقعاٌ محروم هستند. ما اینجا درمانگاه نداریم، وضع مدارس سایر روستاها بدتر از مدرسه قدیمی این روستاست. واقعاٌ از دست این مردم شریف اما محروم کاری بر نمیآید. از شما انتظار داریم که کمکهای بیشتری به این منطقه بکنید.
نفر بعدی، فرماندار شهرستان: … دولت … تلاشهای بسیاری برای بهبود وضعیت این شهرستان محروم نموده است. خوشبختانه امسال بودجه استان با پیگیری استاندار محترم رشد خوبی داشته است اما کفاف رفع محرومیت این شهرستان را نمیدهد. استان ما کلاٌ استان کم برخورداری است اما این شهرستان به واقع محروم ترین بخش استان ما است….
و سخنرانیها به همین سبک و سیاق ادامه مییابد و در تمام سخنرانیها واژههای خرد کننده عزت نفس و اعتماد به نفس مردم، از قبیل محرومیت، نیاز، فقیر، فراموش شده، ناتوان و… را به کرات میشنویم و مردم روستا به ویژه کودکان 10-6 سالهای که آنجا نشستهاند و گوشهایشان دریچه یادگیری و شکلگیری شخصیتشان هست هم تمام این حرفها را میشنوند. ما از سویی از این همه تعریف و بزرگنمایی کار خود خجالت زده میشویم (اگر تاکنون با این حرفها دچار توهم خود بزرگ بینی نشده باشیم!) و از سوی دیگر به مردمی فکر میکنیم که در تمام این سالها و در هر حضوری از مسئولان روستا برای افتتاح مدرسه، مسجد، درمانگاه، آب لوله کشی، ایستگاه گاز و هر سرکشی دیگری به ایشان یاداوری شده است که چقدر محروم هستند.
بعد از چندین و چند حضور در این برنامهها و شنیدن همیشگی این ادبیات، تردید ندارم که حاکمیت ایرانی یک غفلت بزرگ در تربیت مدیران و مسئولان کشور داشته است. نظام کشورداری به مسئولانش نیاموخته است که کلام و سخن ایشان میتواند باورهای مردم را بسازد یا تخریب کند. آنها این درس را فرانگرفتهاند که کشورداری و اداره یک شهرستان، شهر یا روستا تنها با پول انجام نمیشود، بلکه مهمترین ابزار اداره کشور مردمان آن و فرهنگ و باورهای ایشان است. پس از هر سفر و هر مراسم بیشتر اطمینان مییابم که فهم درستی از توسعه و راه رسیدن به آن نداریم. ساختار حاکمیت ایرانی بر پایه برونزایی مفهوم توسعه شکل گرفته است، بدین صورت که اگر دولت پول بدهد، اگر خیری پیدا شود، ما توسعه پیدا میکنیم و گرنه ما مردمی ناتوان و محروم هستیم.
واژه محرومیت در عمق فکر و ذهن مردم در بخشهای دورافتاده و مرزی و کمتر برخوردار از مظاهر توسعه نشسته و باورشان به داشتههایشان، به توان و همتشان را از فکرشان بیرون کرده است. درونی سازی باور محرومیت فرصت درونزایی توسعه را از ایرانیان گرفته است و آنان را به جمعی منتظر، منتظر دولت، منتظر خیر، منتظر بخت و اقبال بدل کرده است. این فرهنگ شکست در میان ما ریشهدار است، جدید نیست، حاصل دههها تلقین از بالا به پایین است، تلقینی از سر ناآگاهی و نابلدی فرهنگ توسعه توسط مسئولانی که میآیند و میروند و هر کدام قفلی به باورهای مردم میزنند.
مشکل اصلی ما محرومیت نیست، فرهنگ محرومیت است، فرهنگی که یک ملت را به نشستن وامیدارد.
بدون دیدگاه