جامعه ایرانی قسم خوردن را به لباسی بر تن دو ناراستی فرهنگی شامل «کاستی اعتماد» و «فراوانی دروغ» تبدیل کرده است.
پدرام سلطانی_کاربرد قسم خوردن در کجاست؟ اصولاٌ چرا باید قسم خورد؟ چه چیزی باعث میگردد که دیگران سخنان ما را باور نکنند؟
قسم خوردن برای ما ایرانیان تبدیل به یک عادت روزانه شده است. در مکالمات روزمره با خانواده و همکاران مرتباٌ از آن استفاده میکنیم. قسم خوردن در فرهنگ ملی-دینی ما نوعی تأکید بر درستی گفتار یا صدق کلام است. ما قسم خوردن را به کودکانمان یاد میدهیم و به آنان فرصت مىدهيم که خطاهایشان را پشت قسم خوردن پنهان کنند. هنگامی که از کودک بابت کاری پرسش میکنیم و پاسخی که به آن باور نداریم را میگیریم، از او میخواهیم که به خدا یا به جان عزیزانش قسم بخورد. بنا بر این ما از کودکی یاد میگیریم که قسم خوردن ابزاری برای رهایی از مؤاخذه یا تنبیه است. هنگامی که کودک در تنگنای پرسشهای تند و تیز والدین مجبور به قسم خوردن میشود و از آن تنگنا رهایی مییابد، یاد میگیرد که دروغ را میتواند با لباس قسم باور پذیر کند. ما از کودکی یاد میگیریم که قسم خوردن یک ابزار است، یک ابزار دست به نقد و دم دستی، برای موجه نشان دادن رفتار و گفتارمان.
در کمترین فرهنگ و زبانی در دنیا میتوان چنین دامنه وسیعی از قسم خوردن را یافت. قسم خوردن در فرهنگها و ادیان دیگر عموماٌ محدود به چهار وجه است، به پروردگار، به کتاب مقدس، به پیامبر و به شرافت خود. در فرهنگ ما قسم خوردن دامنه بسیار وسیع تری دارد به غیر از آن چهار مورد ما به امامان (ع) سایر شخصیتهای مذهبی مانند فاطمه زهرا (ع)، ابوالفضل (ع) یا به جان نزدیکانمان (پدر، مادر، فرزند، خواهر، برادر و مانند اینها) یا به جان خود و مخاطبمان و همچنین به برخی خوراکیها (نان، نمک) قسم میخوریم.
قسم خوردن در سایر فرهنگها و ادیان عموماٌ محدود به ٢ صحنه است، یکی در هنگام پذیرش مسئولیتهای خطیر مانند ریاست جمهوری و نمایندگی برای اثبات تعهد و وفاداری و حس مسئولیت، و دیگری در هنگام شهادت نزد دادگاه یا مرجع رسمی دیگری برای پایبندی به راستگویی و بیان همه ی حقیقت. جامعه ایرانی قسم خوردن را به لباسی بر تن دو ناراستی فرهنگی خود تبدیل کرده است. این دو ناراستی «کاستی اعتماد» و «فراوانی دروغ» میباشند. ما از کودکی قربانی بیاعتمادی میشویم، در خانواده، در مدرسه و در میان دوستان. همواره مجبوریم برای اثبات خود تلاش کنیم و قسم خوردن ساده ترین گریزگاه از این تلاش است. از سوی دیگر گفتن دروغ یا مبالغه در کلام در فرهنگ ما به اندازه دیگر فرهنگها زشت و ناپسند نیست. ما یاد گرفتهایم که «مصلحتی» دروغ بگوییم و چون دروغ گاهی مجاز شمرده شده است ما نیز به آن خو گرفتهایم و با ابزار «مصلحت» ابزار «دروغ» را توجیه مىکنیم. در نتیجه اخلاق ایرانی در برابر دروغ گریزگاهی یافته است و در استفاده از آن کم نمیگذارد.
چه باید کرد؟
نخست؛ باید یادبگیریم که دیگران را تشویق یا مجبور به قسم خوردن نکنیم. در پرسش از کودکان هیچگاه از ایشان نخواهیم که برای نشان دادن درستی گفتارشان قسم بخورند. قسم خوردن و فرار از تنبیه از این راه را به کودکان یاد ندهیم. اگر این عادت اشتباه را در بیرون خانه یاد گرفته باشند و از آن استفاده میکنند، با جدیت به آنها هشدار دهیم که این روش را کنار بگذارند و در صورت بیان به آنها تذکر دهیم. در هنگام گفتگو با دوستانمان نیز این عادت را از سر خود بازکنیم و در جایی که باور نمیکنیم از ایشان نخواهیم قسم بخورند.
دوم؛ یاد بگیریم و در خود جا بیاندازیم که شخصیتمان با قسم خوردن کوچک میشود. اگر راست میگوییم و طرف مقابل باور نمیکند و از ما طلب قسم میکند، به او بگوییم که با قسم خوردن شخصیت خود را کوچک نمیکنیم. ارزش و اصالت سخن درست به خودش است نه به قسمی که در پی آن میخوریم.
سوم؛ برای باورهایمان ارزش قائل شویم. اگر به مقدساتی ایمان داریم و والدین و فرزندانمان عزیزترین کسان ما هستند، آنها را دستاویز تأیید سخنانمان قرار ندهیم. قسم خوردن را توهین به مورد قسم هم بشماریم و بدین واسطه از آن پرهیز کنیم.
و چهارم؛ دروغ نگوییم و به دیگران اعتماد کنیم. عبارتی کوتاه، در بدو خواندن شاید خنده دار، اما در اصل دو کاستی بزرگ ما ایرانیان. دروغ از دیرباز تاکنون ایرانیان را گرفتار خود کرده است و سرمایه اعتماد را از ما گرفته است. بپذیریم که ما ایرانیان با دروغ خو گرفتهایم. دروغ در جامعه ما رواج فراوان دارد.
قسم نخوریم و بهانه دروغ گفتن و باور کردن دروغ را از یکدیگر بگیریم!
بدون دیدگاه