از حدود 18 سال پیش که برای اولین بار به قاره آفریقا (کشور کنیا) سفر کردم و با زیبائیهای قاره سیاه از نزدیک آشنا شدم همواره عشق و علاقه وافری به کشف و شناختن کشورهای دیگر این قاره داشتم. کنیا، زیمبابوه، اوگاندا، تانزانیا، سودان، سیشل، موریس، آفریقای جنوبی و بالاخره “ماداگاسکار”. ماداگاسکار کشوری بود که از همان اوان سفرهایم به قاره سیاه کنجکاوانه به آن فکر می کردم. چهارمین جزیره بزرگ دنیا و بخشی جدا شده از قاره آفریقا، با فرهنگ و مردمی متفاوت از همه جای آفریقا. و نه فقط فرهنگ و مردم بلکه پوشش گیاهی و جانوری خاص خودش. انگار خداوند نگینی متمایز از قاره آفریقا را در پایان خلقت این قاره بدان اضافه کرده است.

از حدود 18  سال پیش که برای اولین بار به قاره آفریقا (کشور کنیا) سفر کردم و با زیبائیهای قاره سیاه از نزدیک آشنا شدم همواره عشق و علاقه وافری به کشف و شناختن کشورهای دیگر این قاره داشتم. کنیا، زیمبابوه، اوگاندا، تانزانیا، سودان، سیشل، موریس، آفریقای جنوبی و بالاخره “ماداگاسکار”. ماداگاسکار کشوری بود که از همان اوان سفرهایم به قاره سیاه کنجکاوانه به آن فکر می کردم. چهارمین جزیره بزرگ دنیا و بخشی جدا شده از قاره آفریقا، با فرهنگ و مردمی متفاوت از همه جای آفریقا. و نه فقط فرهنگ و مردم بلکه پوشش گیاهی و جانوری خاص خودش. انگار خداوند نگینی متمایز از قاره آفریقا را در پایان خلقت این قاره بدان اضافه کرده است. در اواخر سال 1375 هنگامی که در شراکت با یکی از دوستانم تجارت با کشور کنیا را شروع کردیم و سپس دفتری در آنجا تأسیس کردیم، در رفت و آمد به این کشور با صنایع دستی آفریقا آشنا شدم و درهر سفر به خرید قطعاتی از آن پرداختم. سپس در این خریدها با صنایع دستی دیگر کشورهای آفریقایی که توسط تجار کوچک صنایع دستی در نایروبی عرضه می شد نیز آشنا شدم و از قضا با صنایع دستی از ماداگاسکار. تخته گرد و کوچکی که در آن حفره های متعددی تعبیه شده بود و در هر حفره ای سنگی زیبا و خوش رنگ قرار داشت.
ادامه سفرنامه را در این لینک بخوانید

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *