طنز تلخ این روزهای ما این است که دارندگان تابعیت دوم در ظاهر مورد هجمه و انتقادند اما در خفا همه ی کشور در جابجایی ارزها و تعاملات بین المللی دست به دامان آنها هستند.
پدرام سلطانی_ چند روز پیش گزارشی از سوی کمیته تحقیق و تفحص مجلس از افراد دارای تابعیت مضاعف، گرین کارت یا اقامت منتشر شد. این لیست ١٠٠ نفره ی بسیار پراکنده و مغشوش نام افراد زیادی، از جمله اینجانب، را در بخشی با توضیح اینکه بر اساس “شواهد و قرائن” دارای تابعیت مضاعف، گرین کارت یا اقامت هستند، قرار داده بود. من با انتشار توییتی این ادعا را تکذیب کردم. در این یادداشت قصد ندارم تا نقد بیشتری به آن گزارش بنمایم زیرا سابقه ى نگارنده و غیر مستند بودن آن نیازی به نقد بیشتر باقی نمی گذارد.
ناگفته نماند که افرادی مانند من بهترین طعمه های تخریب و تهمت از سوی گروه تندرو کشور هستند. برای این گروه باور اینکه کسی که کراوات می زند، زبان خارجی بلد است، خرده تحصیلی در آن سو داشته است، کسب و کار بین المللی دارد و دستش به جیبش می رسد، و منتقد است، هنوز مبادرت به دریافت تابعیت کشور دیگری نکرده باشد، سخت و دشوار است.
در باب خود به این کوتاه بسنده می کنم چون قصدم از نگارش این یادداشت دفاع از کسانی است که در تمام این سالها از کشور رانده شده اند و رفتار حاکمیت آنان را ناگزیر به اخذ تابعیت دوم یا اقامت کشوری دیگر نموده است.
در تمام این سالها هیچ دولتمرد، مسئول، نماینده و صاحب منصبی انصاف به خرج نداد تا به عوامل مهاجرت ایرانیان به دیگر کشورها بپردازد. این موضوع مانند بسیارى از موضوعات دیگر مورد تجاهل ایشان قرارگرفت زیرا بیان دلائل مهاجرت فزاینده ی ایرانیان به نوعی نقد رویکرد و عملکرد خودشان بود.
اما موضوع بسیار ساده است. فرض کنید که گزارشگری به خیابان برود و از رهگذران این سئوال را بپرسد:
“دو کشور الف و ب داریم. کشور الف آرام و بدون تنشهای منطقه ای و بین المللی است، اقتصادی نسبتاٌ با ثبات دارد، انجام کسب و کار در آن ساده و سریع است، کسی به کسی کار ندارد و هرکس در انتخاب سبک زندگی خودش آزاد و مختار است، هرگونه گردهمایی اجتماعی، فرهنگی، هنری و سیاسی در آن آزاد است، گذرنامه این کشور اعتبار بالایی دارد و شهروندان آن بدون نیاز به اخذ ویزا می توانند به بیش از یکصد کشور دنیا سفر کنند.
کشور ب کم و بیش در طول چند دهه با همسایگان خود و با برخی کشورهای بزرگ مناقشاتی داشته است و همواره نگرانی تبدیل این مناقشات به جنگ بوده است، محیط کسب و کار پیچیده ای دارد و اقتصادش با تلاطمات زیادی همراه است، شهروندانش در انتخاب سبک زندگی خود محدود هستند و حوزه های اجتماعی، فرهنگی، هنری بسیار زیر کنترل هستند و کار سیاسی در آن پر هزینه است، گذرنامه اش هم اعتبار بالایی ندارد و با آن می توان به کمتر از 25 کشور که عموماٌ کوچک یا کم اهمیت هستند سفر کرد. شما ترجیح می دهید شهروند کدام کشور باشید؟ الف یا ب؟“
به نظر شما پاسخ همه ی رهگذران مورد پرسش، بدون دانستن نام و مکان جغرافیایی این دوکشور، چه می تواند باشد؟ البته كه پاسخ مشخص است. واقعیت این است که کسانی که گذرنامه دیگری گرفته اند و یا در دیگر کشورها اقامت می کنند، قربانی وضعیت و شرایط به وجود آمده در كشورشان هستند. آنها شهروندان “کشور ب” هستند که به دنبال شرایط بهتری مانند “کشور الف” هستند.
اکثریت بزرگی از شهروندان کشور ب در آرزوی شرایط کشور الف هستند، آنان آرزومند این هستند که روزی شرایط کشورشان شبیه کشور الف شود اما چون این اتفاق نمی افتد بسته به درجه ی خوش بینی و میزان تحملشان، به تدریج خسته می شوند و دست از رویای خود می کشند و به کشورهایی مانند الف مهاجرت می کنند. البته اقلیت کوچکی در میان آنان هستند که با تخلف و سوءاستفاده ثروتی به هم زدند و سپس به کشور دیگر مهاجرت کردند یا اینکه برای روز مبادا پایگاه دومی برای خود درست کردند، اما این باعث نمی شود که همه ی آنان را مورد نکوهش قرار داد.
امروز که در چالش تحریمها فرورفته ایم، دارندگان گذرنامه دوم تنها کسانی از میان ما هستند که هنوز می توانند تحریمها را دور بزنند و به گشایش شرکت و افتتاح حساب در بانکهای خارجی بپردازند. امثال ما مجبوریم یا از آنها کمک بخواهیم یا به صرافهایی که با کمک آنها حسابهایی در آنطرف افتتاح کرده اند اعتماد کنیم.
طنز تلخ این روزهای ما این است که این گروه در ظاهر مورد هجمه و انتقادند اما در خفا همه ی کشور در جابجایی ارزها و تعاملات بین المللی دست به دامان آنها هستند.
مادامی که انتخاب ما این است که کشور ب باشیم، نباید از مهاجرت شهروندانمان به کشور الف شاکی باشیم. تنها باید دل بزرگی داشته باشیم و از اینکه کشورهای الف را با سرمایه های انسانی و مالی خود آباد می کنیم و کشورمان روز به روز ب تر می شود افسرده نشویم…
بدون دیدگاه