پدرام سلطانی در گفتوگو با هفتهنامه تجارت فردا توصیه میکند که میتوان با اتکا به روشهای جدید با بهرهوری بالا در حوزه کشاورزی در این حوزه اقداماتی انجام داد و در کنار آن، به ظرفیتهای استثنایی روستاها در حوزه گردشگری هم توجه کرد.
نایب رئیس اتاق بازرگانی ایران میگوید به جای کمکها و یارانههایی که به کشاورزان بدون برنامه و در بعضی از مقاطع زمانی پرداخت میشود، برنامههای بلندمدت و هدفمند البته پس از تعیین اولویتها و تهیه آمایش سرزمین، تدوین و اجرا شود. وی از ظرفیتهای مختلف روستاها برای نقشآفرینی در هر اقتصادی سخن میگوید و با اشاره به تغییرات در ویژگیهای روستاهای امروز نسبت به گذشته بیان میکند: اگر اینطور برنامهریزی شود که ما تنها با توسعه کشاورزی و فعالیتهای این حوزه، اشتغال در روستاها را افزایش دهیم، آدرس غلط دادهایم. با این حال سلطانی توصیه میکند که میتوان با اتکا به روشهای جدید با بهرهوری بالا در حوزه کشاورزی در این حوزه اقداماتی انجام داد و در کنار آن، به ظرفیتهای استثنایی روستاها در حوزه گردشگری هم توجه کرد. علاوه بر این، وی به اهمیت صنایع کوچک و متوسط و خوشههای صنعتی در توسعه روستاها هم اشاره و تصریح میکند: ما ناچار هستیم برای توسعه پایدار روستاها صنایع کوچک و متوسط سازگار با آن بخشها را در روستاها توسعه بدهیم.
چرا تاکنون در اقتصاد ایران به نقش روستاها در توسعه و ظرفیت اشتغالزایی آنها کمتر توجه شده است؟
پاسخ این سوال را بیشتر کسانی باید بدهند که در بطن برنامهریزیهای دولتها در چهار دهه بعد از انقلاب حضور داشتند و اگر این مساله را میپذیرند باید درباره علت آن توضیح بدهند. ما میدانیم که در دهه اول انقلاب اتفاقاً یک رویکرد جدی نسبت به توسعه روستاها وجود داشت. طبیعتاً کارهایی که در وزارت جهاد سازندگی انجام میشد و تجهیز کردن روستاها به امکاناتی مانند آب، برق و گاز، توجه به روستاها را نشان میداد. منتها مشکلی که در این دوره وجود داشت این بود که بر اساس اصول و چارچوبهای مشخص توسعهای این اقدامات انجام نمیشد. در آن دوره اولویتبندیها و نقشه آمایش سرزمین وجود نداشت و به ظرفیتهای اقلیمی یا جمعیتی آینده این مناطق توجه نمیشد. بعد هم که در دهه بعدی یعنی دوره پس از جنگ و دوران سازندگی و همچنین دوره چهار سال اول دولت اصلاحات ما توجه زیرساختی به روستاها را شاهد بودیم و در کنار تامین امکانات زیرساختی، اقداماتی مانند ساخت مدارس روستایی یا مراکز بهداشت یا اعزام معلمها به روستاها طی آن دوران انجام شد. اما اینکه در راستای اشتغالزایی در این مناطق برنامه هدفمندی دنبال شده باشد حداقل من در جریان آن نیستم.
با این حال اتفاقاتی در حوزه سرمایهگذاریها و کارهای توسعهای در کشور رخ داد که بروندادها یا آثار آن بر روستاها قابل ذکر است. مورد اول این است که در مناطقی صنایع یا معادن بزرگ احداث شد و طبیعتاً نیروی کار آنها تا حدودی از روستاهای اطراف و دوردست تامین میشد. یا در حوزه کشاورزی، امکانات و امتیازاتی که وزارت جهاد کشاورزی برای کشاورزان در نظر گرفته بود مانند دادن بذر رایگان یا خریدهای تضمینی از کشاورزان طبیعتاً باعث شد کشاورزی کماکان در روستاها حفظ شود. ما در این بخشها میبینیم اتفاقاً یارانههایی به کشاورزان اختصاص داده شد و همچنان با یک روند افزایشی ادامه دارد. از جمله امتیازات دیگر دادن برق رایگان یا ارزانقیمت برای چاههای آب در روستاها بود. اما اکنون آثار این نوع تصمیمها را میبینیم که فشار زیادی بر منابع آب کشور تحمیل کرده است. به نظرم میتوان اقدامات دیگری را هم مورد اشاره قرار داد که با نیت خیر و برای اشتغالزایی در روستاها انجام شد اما چون نقشه آمایش سرزمین را مدنظر قرار نداده و برنامهای با نگاه بلندمدت و با هدف توسعه پایدار وجود نداشت، خیلی از آن اقدامات گذشته را میتوان نقد کرد. با در نظر گرفتن آثار مثبت و منفی هرکدام از آن اقدامات میتوان حتی در مورد برخی از آنها اشاره کرد که آثار منفی آنها بیشتر بوده است و این تنها با قیاس هزینه اجرای طرحها نیست بلکه با دنبال کردن روند رشد توسعه روستایی از جمله روند جمعیتی روستاها میتوان آن را عنوان کرد. طبق نتایج سرشماری سال 95 باز هم نسبت جمعیت روستایی ما به جمعیت شهری کمتر شده و این نشان میدهد مهاجرت از روستاها به شهرها اتفاق افتاده است. تعداد سکونتگاههای روستایی هم به میزان قابل توجهی کاهش یافته است.
فکر میکنید علت چه بوده است؟
یکی از دلایل اصلی خالی از سکنه شدن روستاها میتواند اشتغال باشد. دلیل اصلی دیگر میتواند مسائل اقلیمی مانند کمآبی، ریزگردها، توسعه بیابانها و موضوعاتی از این دست باشد و در برخی دیگر از مناطق شاید نبود امنیت علت آن باشد. نکته دیگر در سرشماری سال 95 کاهش قابل توجه بعد خانوار در روستاهاست که این میزان به بعد خانوار در شهرها نزدیک شده است. باید دید چطور در روستاها که نرخ موالید همیشه به میزان قابل توجهی از مناطق شهری بالاتر بوده اکنون به این میزان در مناطق شهری نزدیک شده است؟
این مساله چند عامل دارد. یکی اینکه احتمالاً خانوادههای در سنین باروری از روستاها خارج شدهاند و جمعیت روستاها بیشتر به سمت جمعیت پیر و سالخورده رفته است. عامل دیگر هم میتواند مسائل معیشتی باشد که ساکنان روستاها را ناچار میکند تعداد فرزندان خود را کنترل کنند. یا به جهت اینکه دیگر کشاورزی و دامداری مانند گذشته رونق ندارد آنها به داشتن فرزندان بیشتر برای کمک گرفتن در کارهایشان مانند گذشته علاقه ندارند.
شما به بخشی از تغییرات ویژگیهای خانوار روستایی اشاره کردید. علاوه بر این، در یک دهه اخیر ما شاهد تغییراتی در حوزههایی مانند تحصیلات و خدماتی شدن مشاغل بودهایم. به نظر شما با توجه به این تغییرات، آیا باید همچنان نگاه به روستاها مانند گذشته باشد که مثلاً در حوزه کشاورزی نقشآفرینی کنند؟
ببینید به دو دلیل مهم عملاً اشتغال در بخش کشاورزی در کشور ما رو به کاهش است و ما باید از امروز این مساله را بدانیم و آن را بپذیریم و برای مدیریت آن تلاش کنیم. چون اگر این کار را انجام ندهیم خود آن میتواند به این مساله دامن بزند. یک دلیل شرایط و وضعیت منابع آبی ماست که متاسفانه در شرایط بسیار بدی قرار گرفتهایم و خیلی از روستاها دیگر اصلاً آبی ندارند و دلیل خالی از سکنه شدن آنها این موضوع است. موضوع دوم هم این است که به هر حال کشاورزی از حالت سنتی در سالهای آینده خارج میشود و هرچقدر کشاورزی مکانیزه شود یا با روشهای جدید بهرهوری آن افزایش یابد، نیاز آن به نیروی کار کاهش مییابد. بنابراین ما باید برای این مساله برنامهریزی داشته باشیم.
باید این نکته را هم اضافه کرد که اصولاً در تولید ناخالص داخلی ما سهم کشاورزی و سهم اشتغال این بخش در تناسب با اقتصادهایی که همتراز با ما هستند و حتی اقتصادهای توسعهیافتهتر خیلی بالاست. سهم کشاورزی در تولید ناخالص داخلی ما حدود 9 درصد است و کشاورزی حدود 18 درصد هم در بازار کار سهم دارد. این در حالی است که شما حتی در کشورهایی که از نظر کشاورزی از ما بسیار مستعدتر هستند با اینکه میزان تولید مطلق کشاورزی آنها نسبت به ما بسیار بالاتر است و چندین برابر ما تولید کشاورزی دارند اما سهم کشاورزی آنها از کل تولید آنها کمتر از پنج درصد و سهم کشاورزی از اشتغال آنها هم کمتر از 10 درصد است. در این کشورها سهم خدمات در درجه اول و بعد صنعت در تولید ناخالص داخلی آنقدر رشد کرده که سهم کشاورزی آنها کاهش یافته است. مثلاً کشورهای استرالیا، نیوزیلند، مالزی، اندونزی و حتی ترکیه و سایر کشورهایی که ما میتوانیم در تراز توسعه خود، آنها را نزدیک به خود ببینیم با اینکه تولید کشاورزی آنها از ما بالاتر است اما سهم نسبی کشاورزی از تولید آنها پایین است. ما باید ببینیم این کشورها در اقتصاد روستایی خود چه الگویی را در نظر گرفتهاند و چه تمهیداتی را اتخاذ کردند که از مهاجرت روستاییها به شهرها جلوگیری کردند و برای آنها اشتغال پایدار به وجود آوردند. طبیعتاً در ارتباط با بخش کشاورزی و دامداری طبق آنچه اشاره کردم باید برنامهریزیهایی صورت بگیرد وگرنه اینطور برنامهریزی شود که ما تنها با توسعه کشاورزی و فعالیتهای این حوزه، اشتغال در روستاها را افزایش دهیم، آدرس غلط دادهایم. البته منظور من این نیست که کشاورزی ما توسعه پیدا نکند، کشاورزی ما میتواند بهرغم کمبود منابع، با اتکا به روشهای جدید توسعه پیدا کند و ما میتوانیم بهرهوری حوزه کشاورزی را بالا ببریم. میتوان اقداماتی را مورد اشاره قرار داد که با نیت خیر و برای اشتغالزایی در روستاها انجام شده اما چون نقشه آمایش سرزمین را مدنظر قرار نداده و برنامهای با نگاه بلندمدت و با هدف توسعه پایدار وجود نداشت، خیلی از آن اقدامات گذشته را میتوان نقد کرد. مخصوصاً در حوزه آب باید بهرهوری را افزایش دهیم و به سمت کشت گلخانهای، کشت با آببری کمتر و اصلاحات بذری حرکت کنیم. این یک بخش قضیه است. بخش دیگر قضیه این است که در اشتغال روستایی، ما یک ظرفیت استثنایی داریم که میتواند اشتغال روستایی را در شرایط موجود حفظ کند و حتی افزایش دهد. این ظرفیت بخش گردشگری است که ما باید خود را در این بخش تقویت کنیم و این ظرفیت را در روستاها توسعه دهیم. ما تاکنون شاهد نمونههایی از هتلهای روستایی و اماکن گردشگری در برخی از روستاهای کشور مثل استان فارس و چند استان دیگر بودهایم که با استقبال گرم گردشگران داخلی و خارجی مواجه شده و این اشتغالزایی، اشتغالزایی سازگار با محیط زیست و سازگار با شرایط اقلیمی است و تاثیر آنچنان منفیای روی منابعی مانند آب نخواهد گذاشت. اما من واقعبینانه بگویم که امید ندارم ما در این بخش، بتوانیم توفیقی در حد ظرفیتهای خود حاصل کنیم. چون اصولاً چارچوبهای حوزه گردشگری ما بسیار بسته است. ظرفیت گردشگری کشور ما از کشور ترکیه، یونان، مالزی، امارات و کشورهایی که جزو 20 کشور اول مقصد گردشگری دنیا هستند کمتر نیست اما متاسفانه ما خیلی چارچوبهای کمتری برای بحثهای گردشگری هم از منظر امنیتی، هم از نظر ایدئولوژی یا قوانین و مقررات، هم از نظر نگاه به سرمایهگذاری و هم از نظر روابط با دنیا داریم.
ما بسیار مستعد این هستیم که خشونت کلامی با کشورهای دیگر داشته باشیم. کافی است مثلاً یک مقام آمریکایی درباره ایران سخن بگوید، دهها نفر از کسانی که حتی مقامی هم نیستند، پاسخهای تندتری میدهند. این در حالی است که در کشورهای دیگر هم آنها ممکن است شاهد سخنانی از سوی مقامات کشورهای دیگر باشند که شاید خوشایند آنها نباشد اما اصلاً چنین رفتارهای تندی ابراز نمیکنند، چون میدانند این رفتارها از نگاه سرمایهگذار و کشورهایی که میخواهند با آنها روابطی داشته باشند موثر است. به همین جهت است که من میگویم خوشبین نیستم که گردشگری ما بتواند به میزان قابل توجهی در سالهای آینده رشد کند. یعنی همین رشدی که بعد از برجام رخ داده اصلاً قابل مقایسه با دوره تحریمها نیست اما از این به بعد اگر بخواهیم در همین مسیر قدم برداریم باید تغییراتی داشته باشیم.
پس شما تاکید دارید برای توسعه روستاها بیشتر از حمایتهای مقطعی به تهیه آمایش سرزمین و برنامههای بلندمدت توسعه و در کنار آن به ظرفیتهایی مثل گردشگری که کمتر مدنظر قرار گرفته، توجه شود.
ببینید در مورد آمایش سرزمین که از پیش از انقلاب اسلامی تاکنون اقداماتی انجام شده و کافی است اگر ضرورت دارد این برنامهها بهروز شوند و طبیعتاً به آنها در سرمایهگذاری و برنامههای توسعهای توجه شود. ما باید اولویتبندی در توسعه روستاهای خود داشته باشیم. ببینید برخی از روستاهای ما در آینده چه بخواهیم و چه نخواهیم خالی از سکنه میشوند و دلیل آن هم فقط بحث اشتغال نیست. ما متأسفانه با خشکسالی و کمآبی در حدی مواجه هستیم که دیگر از کنترل ما خارج شده و نمیتوان با آن مقابله کرد. پس اگر بیاییم و در مناطقی که پایداری سکونتگاهی ندارند، منابعی را صرف کنیم، اشتباه کردهایم. باید اولویتبندی شود که در چه روستاهایی و به چه میزان پایداری سکونتگاهی وجود دارد و نرخ رشد جمعیت آنها در سالهای آینده صعودی یا نزولی پیشبینی میشود و اشتغال فعلی آنها چطور است و وضعیت کشاورزی و صنایع دستی و سایر مشاغل آنها در سالهای آینده قابلیت حفظ دارد یا نه؟ پس از این باید برنامهریزی برای توسعه مشاغلی صورت بگیرد که از نظر این شاخصها و چند شاخص دیگر مطلوبتر تلقی شوند.
موضوع دیگری که ما باید به آن توجه کنیم این است که چون ما در توسعه صنعتی هم یک استراتژی جامع و اصولی که مورد پذیرش دولتهای ما باشد نداریم، تاکنون به آن چندان توجه نشده است. به همین دلیل باید در حوزه توسعه صنایع کوچک و متوسط و خوشههای صنعتی بیشتر تمرکز کنیم. چون اگر ما در حوزه خوشههای صنعتی به صورت صحیحی برنامهریزی کنیم طبیعتاً آن لایههای انتهایی خوشههای صنعتی در روستاها توزیع میشود و صنایع کوچک و متوسطی در آنجا میتوانند با صنایع بزرگتر پیوند بخورند. یعنی ما ناچار هستیم که برای توسعه پایدار روستاها صنایع کوچک و متوسط سازگار با آن بخشها را در روستاها توسعه بدهیم.
نکته بسیار مهم دیگری که در این حوزه غفلت شده این است که فرزندان این روستاها، یعنی کسانی که در این مناطق به دنیا میآیند و بعد در آنجا دانشآموز میشوند، متاسفانه از آموزشهایی بهره میبرند که شبیه آموزشهای مناطق شهری است. یعنی این آموزشها برای دانشآموزی که میخواهد در آینده در روستایی شاغل شود مفید نخواهد بود. ما مثلاً به هنرستانهای کارودانشی در این مناطق نیاز داریم که رشتههایی در آنجا آموزش بدهند که افراد آن مهارتها را بتوانند در روستاها و همان منطقه خودشان به کار گیرند و شاغل شوند. در بسیاری از مناطق به واسطه همین پویش «ایران من» مشاهده کردهایم که اولاً هنرستانی در این مناطق وجود ندارد و علاوه بر این، در مدارسی هم که وجود دارد رشتههایی تدریس میشود که اگر آن فرد مهارتی از این مدارس فرا بگیرد برای اشتغال در مناطق شهری نه روستاها مفید خواهد بود. پس این بُعد سرمایهگذاری در آموزش روستایی و تناسب آموزش روستایی با نیاز اشتغال در روستاها هم مسالهای است که باید مورد توجه قرار بگیرد.
نکته دیگر هم این است که کشورهایی که در حفظ اشتغال و حفظ جمعیت روستایی توانستهاند توفیقهای نسبی داشته باشند در سیاستهای پرداختهای انتقالی خود از جمله یارانهها، خیلی به این نکته توجه کردهاند که این کار هدفمند و هوشمند انجام شود. شما میبینید کشورهای توسعهیافته روند مهاجرت از روستاها به شهرها را توانستهاند با هوشمند و هدفمند کردن پرداختهای انتقالی خود کند کنند. به این مفهوم که یارانه درست و اصولی به کشاورزان و احیاناً دامداران و صنایع روستایی تعلق میگیرد. یا ضریب پرداخت یارانههایی که به هر دلیلی باید در جامعه توزیع شوند، در روستاها بالاتر است. به طور مثال در همین یارانههای نقدی که ما اکنون داریم پرداخت میکنیم به یک فرد روستایی مبلغی را میدهیم که اگر آن فرد در حاشیه شهر هم زندگی کند باز همان میزان دریافت میکند. در واقع یارانهای که ما به او میدهیم برایش تفاوتی ندارد و حتی ممکن است با اتکا به این یارانه، این جرات را پیدا کند که از روستای خود خارج و حاشیهنشین شهر شود تا شاید بتواند در حاشیه شهر دستفروشی کند، در حالی که اگر این فرد در روستای خودش ساکن شده و این یارانه به شکل بهتری به او تخصیص داده میشد، انگیزه ماندنش در روستا بیشتر میشد. یعنی اگر مانند کاری که اکنون دولت آغاز کرده، اقدام میشد و یارانه دهکهای بالاتر را حذف کرده تا به دهکهای پایینتر برسد، آن وقت دولت میتوانست در همان بودجهای که دارد یارانه بخش روستاها را مقداری تقویت کند. این هم میتواند تاثیر مثبت داشته باشد. پس سیاستهای پرداخت انتقالی و یارانهای که بههرحال کموبیش به نوعی در همه کشورها وجود دارد، هم جزو ابزارهایی است که میتواند سکونت در روستاها را منطقیتر و توجیهپذیرتر کند. به این هم توجه کنید هزینهای که مهاجرت از روستا به شهر برای شهرها و کل کشور به بار میآورد اعم از آسیبهای اجتماعی و مسائل امنیتی و افزایش نرخ بیکاری در شهرها بالاست و طبیعتاً ما هزینههای آنها را در سرمایهگذاری برای حفظ اشتغال و سکونت در روستاها باید محاسبه و منظور کنیم.
منبع: هفتهنامه تجارت فردا- 19 فروردین 1396
بدون دیدگاه