یادداشتی از پدرام سلطانی درباره مریم میرزاخانی: آیا واقعاٌ کل اشیای عتیقه و میراث فرهنگی ما، و کل ذخائر ژنتیکی دامی و نباتی ما تنها به اندازه یک سال خروج نخبگان از کشور ارزش دارند؟
پدرام سلطانی- مریم میرزاخانی درگذشت. با خواندن این خبر شوکه شدم، چند ثانیه ای، شاید هم بیشتر به عکس او خیره ماندم. در این چند ثانیه دغدغههای سی سال گذشته به ذهنم هجوم آوردند. یادم آمد که به عنوان یک ایرانی عاشق وطن هرگاه که دوست یا غریبهای قصد جلای وطن میکرد، غم سنگینی بر قلبم مینشست. مانند کسی که یارانش را از دست میدهد، ایشان را موعظه میکردم که باید ماند و وطن را ساخت. اینجا خاک آباء و اجدادی ماست، ما نسازیم کسی دیگر نمیسازد. ما نمانیم نمیماند. و این استدلالات من همواره بی اثر و بدون فایده میماند و احساس سربازی را پیدا میکردم که شاهد فرار همرزمانش است و نومیدانه شمشیر میزند.
یادم آمد که دردم با خواندن آمار و ارقام مهاجرت نخبگان از کشور بیشتر میشد. وقتی میخواندم که ایران از حیث فرار مغزها در بین 91 کشور در حال توسعه و کمتر توسعه یافته، مقام اول را داراست (صندوق بین المللی پول 2009)، یا از 125 دانشجوی المپیادی 90 نفرشان به آمریکا مهاجرت کردهاند، یا هر سال 150 هزار نخبه ایرانی کشور را ترک میکنند، آه از نهادم بلند میشد. گویی این منم که دارم از داشتههایم تهی میشوم.
به یاد آوردم که با شنیدن خبر موفقیتهای نخبگان ایرانی در خارج از کشور شادی وجودم را فرا میگرفت، اما با فاصله کوتاهی حسرت جای آن را میگرفت. مانند هر ایرانی دوست داشتم که این افتخار در خانه باشد تا مانند مدال آن را به دیوار کشورمان بکوبیم و از داشتنش حظ بیشتری ببریم. ما ملتی شدهایم که به داشتههای دور از خود میبالیم، بخشی از غرور خود را در تاریخ جستجو میکنیم و بخشی دیگر را در افتخارات ایرانیان آن سوی مرزها.
طنز تلخی را بهیاد آوردم. در برنامههای توسعه اقتصادی از برنامه سوم به این طرف همواره بخشی وجود دارد بدین شرح: «صدور کلیه کالاها و خدمات به جز موارد زیر مجاز است:
1- اشیای عتیقه و میراث فرهنگی به تشخیص سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری
2- آن دسته از اقلام خاص دامی، نباتی، خاک زراعی و مرتعی و گونههایی که جنبه حفظ ذخایر ژنتیکی و یا حفاظت تنوع زیستی داشته باشند، به تشخیص وزارت جهاد کشاورزی و سازمان حفاظت محیط زیست.»
نمیدانم چرا قانونگذار این چنین به حفظ ذخایر ژنتیکی دامی و نباتی توجه کرده است اما برای حفظ ذخائر ژنتیکی انسانی فکری نکرده است. و چرا میراث فرهنگی را فقط به تشخیص سازمان میراث فرهنگی گذاشته است و برای حفظ ثروت علمی – فرهنگی کشور حکمی نداده است.
برآورد میشود که خروج سالانه 150 هزار نخبه از کشور معادل خروج 150 میلیارد دلار ثروت کشور است. آیا واقعاٌ کل اشیای عتیقه و میراث فرهنگی ما، و کل ذخائر ژنتیکی دامی و نباتی ما تنها به اندازه یک سال خروج نخبگان از کشور ارزش دارند؟
به یادم آمد یکی از حرفهایی را که در هفته گذشته شنیدم و بسیار بر گوینده آن آفرین گفتم. بیژن زنگنه وزیر نفت اظهار داشته است: «ما کشور ثروتمندی نیستیم. ارزش کل ذخائر نفتی و گازی ما 1500 میلیارد دلار است که برابر درامد یک سال آمریکاست.» حال این برآورد را در ترازوی سرمایه انسانی کشور قرار دهیم. آن وقت میبینیم که کل ثروت نفت و گازی کشور، به عنوان چهارمین دارنده نفت و دومین دارنده ذخائر گازی دنیا، برابر است با خروج ده سال نخبگان از کشور. ثروتی را که در 200 سال مصرف کرده و میکنیم (نفت و گاز)، در ده سال از دست دادهایم. اینجاست که میتوانیم ارزش سرمایه انسانی را بهتر بفهمیم. و با فهم ارزش این سرمایه باید گفت که ما کشور ثروتمندی هستیم اما نمیتوانیم از ثروت خود استفاده درست کنیم. ما کشور ثروتمندی هستیم اما ثروتمان را نشناختهایم. ما کشور ثروتمندی هستیم اما در بخشش آن به دیگران جود بسیار داریم.
به بیژن زنگنه از آن روی آفرین گفتم که شاید محاسبه او تلنگری باشد برای بیداری ما و اصلاح باورهایمان و نشاندن ثروت واقعی و تجدیدپذیر بر جای ثروت اندک و تمام شدنی.
این موارد مانند فیلمی در چند ثانیه در ذهنم به نمایش درآمدند. وقتی که به خودم آمدم دیدم که گونههایم از قطرات اشکی که غفلتاٌ فرو افتاده بودند خیس شدهاند. مرگ یک نابغه زن ایرانی در خارج از کشور بغضی را در من شکست که سی سال در گلویم جمع شده بود. و با خودم گفتم: ای کاش که این سقف کوتاه نبود!
منبع: کانال تلگرام پدرام سلطانی به آدرس https://t.me/pedram_soltani
بدون دیدگاه