برای مرور اتفاقات مهم سال گذشته که در شبکه های اجتماعی بازتاب داشت و آنچه قرار است در آینده با آن مواجه شویم، سراغ «پدرام سلطانی» رفتهایم؛ فعال اقتصادی که در کنار فعالیتهای اقتصادی از رسانههای جدید برای برقراری ارتباط با دیگران سود میبرد.
برای مرور اتفاقات مهم سال گذشته که در شبکه های اجتماعی بازتاب داشت و آنچه قرار است در آینده با آن مواجه شویم، سراغ «پدرام سلطانی» رفتهایم؛ فعال اقتصادی که حالا در کنار فعالیتهای اقتصادی از رسانههای جدید برای برقراری ارتباط با دیگران سود میبرد و میتوان نظراتش را در توییتر و فعالیتهای شهروندیاش را در اینستاگرام دنبال کرد. در روزگاری نه چندان دورتر، از بیان نظراتش بیشتر پرهیز داشت؛ زمانی که نایب رئیس اتاق بازرگانی ایران بود و فقط از نظر اقتصاد مسائل را تحلیل و ارزیابی میکرد. اما حالا معتقد است مسائل اقتصادی، تأثیرات اجتماعی و در عین حال ریشههای سیاسی و فرهنگی دارد. هرچند برخلاف کلماتی که با دقت انتخاب میکند، از نظر او سال گذشته را میتوان سال «افول امید» نامید.
راستش یکی از سوالهایی که برایم مطرح است، حضور شما در شبکههای اجتماعی، از توییتر و اینستاگرام گرفته تا کانال تلگرام است. درحالی که میگویند فعالان اقتصادی ثانیه ثانیه وقتشان مهم است؟
باید ببینیم چه چیزی در مقابل این ثانیه ثانیه به دست میآوریم. در عصر جدید اصولا بسیاری از فعالیتها با فضای مجازی پیوند دارد، این شبکهها و این نحوه ارتباط اهمیت بالایی دارند. برای من شبکههای اجتماعی به منزله تریبونی است که پیشتر فقط در اختیار رسانههایی نظیر صدا و سیما، خبرگزاریها و مطبوعات کاغذی بود. اکنون به راحتی در شبکههای اجتماعی متفاوت میتوانم نظراتم را با مخاطبانی که علاقه دارند در میان بگذارم. بخشی از زمانی که پیش از این برای بیان آرا و نظراتم در رسانهها میگذاشتم بر شبکههای اجتماعی متمرکز کردهام. حضورم که در صداوسیما صفر است و در نشریات کمتر شده است. عملا زمانم را تقسیم کردهام و بخشی از وقتی که برای اطلاعرسانی و تأثیرگذاری داشتم به حضورم در شبکههای اجتماعی اختصاص دادهام تا نظراتم را برای کسانی که به آنها توجه میکنند یا خوانندگان افکار من هستند، بیان کنم.
مخاطبانتان را بیشتر چه کسانی میدانید؟البته از این نظر میپرسم که برخی از مطالب و نوشتههایتان مستقیم خطاب به مسئولان است.
من گروه مخاطب را تعریف نکردم. اما طبیعتا بهویژه در یک سال اخیر که مأموریتم در اتاق بازرگانی به پایان رسیده است، احساس آزادی بیشتری دارم و نظراتم را راحتتر بیان کردهام. قبلتر بیشتر در زمینه اقتصادی صحبت میکردم تا به نوعی نظرات من به جایگاه اتاق خدشه وارد نکند؛ به نوعی مسئولیت سازمانی احساس میکردم. اما آن چیز دیگری که در یک سال اخیر تغییر کرده وضعیت کشور است و همه چیز از اقتصاد تا سرمایه اجتماعی، انسجام اجتماعی، امید اجتماعی، سبک زندگی آینده کشور و آیندهی همه ما تغییر کرده است. در این شرایط تخصصی و متمرکز صحبت کردن بر اقتصاد چندان سودمند نیست. الان مشکل اقتصاد در نحوه حکمرانی ریشه دارد. اگر آسیبشناسانه بخواهیم نگاه کنیم و منتقدانه برای یافتن آسیبها و چارهجویی اقدام کنیم از مسیر اقتصاد به سیاست، اجتماع و نحوه حکمرانی باید کوچ کنیم.
مسائل مختلفی پیش آمده است، از ماجرای مرگ کولبرها تا اعتراضات آبان ماه، سیل، سقوط هواپیما و… همه اینها به نظر ریشه اقتصادی دارد؟
آسیبهایی که به اقتصاد وارد شده است به سیاست و حکمرانی ارتباط دارد و پارادایمی که مسئولان اتخاذ کردهاند به اقتصاد آسیب وارد میکند. به عنوان یک فعال اقتصادی که از عوامل و دلایلی که به تنگنای روزافزون شرایط دامن زدهاند. اطلاع دارد، موضوع فقط در اقتصاد و بحث تخصصی اقتصاد پایان نمییابد. هنگامی که بحث مهاجرت میشود، درباره آن ابراز نگرانی میکنم چون برای افرادی که در کسب و کار فعالاند آسیب زننده است. یا هنگامی که درباره مشکلات محیط زیستی، آلودگی هوا، کمبود آب، خشکسالی و… هشدار میدهم، میدانم که همه اینها عواقب و خسران اقتصادی به دنبال دارند. وقتی از این عوامل و مسائل به عنوان یک چهره اقتصادی صحبت میکنم، میخواهم مخاطب را متوجه کنم: نرخ ارز، نرخ بیکاری و شاخصهای محض اقتصادی نیست. خیلی از شاخصهایی که به اقتصاد ما آسیب میزند، از مسائل دیگر برمیآید و ناچاریم که آنها را بیان کنیم و اظهارنظر کنیم.
اما این مسائلی که شما اشاره کردید، هرکدام را میتوان در فضای خودش تحلیل کرد.
اعتراضات آبان و سقوط هواپیما دو لطمه شدید به اعتماد و سرمایه اجتماعی کشور وارد کرد. درباره کاهش اعتماد عمومی و بیاعتمادی و کاهش سرمایه اجتماعی میتوان مفصل صحبت کرد که بحث ما در اینجا نیست. ترور سردار سلیمانی و حمله به پایگاه آمریکا بحثهای جدی امنیتی را در پی داشت که ما را به آستانه جنگ بردند. اگرچه پیامدهایش را میتوان بر اقتصاد، پایداری اجتماعی و توسعه کشور و آینده کشور تحلیل کرد.
چقدر مسائل رخ داده در سال ۹۸ به دلیل بازتابهای تحریم و خروج آمریکا از برجام بود؟
اگر از این اتفاقات عبور کنیم و روند یک سال گذشته را مرور کنیم، میگویم به طورکلی رویکرد دولتمردان را نمیتوان به سال ۹۸ منحصر کرد. این روند از سال گذشته و پس از خروج ترامپ از برجام آغاز شده است. این رویکرد روندی را داشته و دنبال کرده و مرتب برای ما با انباشت هزینه، تکثیر مسئله و مشکلِ تنگنای اقتصادی و رفاه اجتماعی را به وجود آورده که در سال ۹۸ اوج گرفته است. خروج ترامپ از برجام شوکی بود که در سال ۹۷ به کشور وارد شد و ۹۸ همان روند ادامه داشت و مشکلات کماکان بزرگ میشود و چشم انداز را تیره و تارتر کرده و امید را پایین آورده است. از منظری میتوان امسال را سال «افول امید» نامید. با رویکردهایی که از مسئولان شاهد بودیم، از مواضعی که نسبت به شرایط گرفتهاند و مردم را دچار شرایط خاص کردهاند. البته یک نکته تکمیلی هم بگویم. من برخلاف گروه و گروههایی که میخواهند توپ را در زمین جناحهای سیاسی بیندازند، بحث را فراتر از جناح بندیها میبینم. همه این رویکردها طفره رفتن از اصل موضوع است. نحوه اداره کردن مهم است. مسئولان باید باور کنند که این شیوه نیاز به اصلاح دارد.
مسئولان که ظاهرا صدای ما را نمیشنوند: به نظرتان مردم برای بهبود وضعیت چه نقشی دارند؟ فکر میکنم خود شما هم بر این اعتقادید چون به سراغ مدرسهسازی رفتهاید و بر توسعه اجتماعی و عدالت اجتماعی تاکید دارید.
جواب این سؤال سهل و ممتنع است. برای بخش سهل جواب میتوانم بگویم اصل مردم هستند. برای بخش ممتنع آن باید بگویم افراد نادیده گرفته شدهاند. هنگامی که فضای کشور ملتهب باشد، کارکرد شهروندی را کم اثرتر میکند. همین مسئله مدرسهسازی که اشاره شد، اگر ثبات باشد و اقتصاد در حال رشد باشد. انجام فعالیتهای جمعی ممکن میشود. فعالان و کنشگران عدالت آموزشی و مدرسه با توان، امید و انگیزه بیشتری فعالیت میکنند و تأثیر کارشان دیده میشود. وقتی بحران و التهاب باشد. از جنبههای مختلف افراد در تنگنا قرار میگیرند در آن شرایط اینگونه کارها مانند آجر گذاشتن بر بنایی است که دیوارهای دیگرش را عدهای با بیل و کلنگ تخریب میکنند. با این مثال ساده میخواهم بگویم، نقش مردم هم در توسعه و بالندگی کشور به شدت تحت شعاع حاکمیت است و در زیر سایه رویکرد دولت قرار گرفته است. یک وجه دیگر را مثال میزنم مثلا در صداوسیما به تازگی برنامه «چتر نجات» را ساختهاند که علیه سازمانهای مردم نهاد است.
هنگامی که اقتصاد ضعیف میشود. کنشگری مدنی هم از بعد اقتصادی ضعیف میشود و تجهیز مالی کارهای مدنی ضعیف میشود. هم از بعد اجتماعی ضعیف میشود و وقتی مردم ناامید باشند مشارکت کم میشود. هنگامی که حاکمیت سازمانهای مردم نهاد را در مقابل خودش میبیند به این ترتیب است که مردم منفعل باشند و در اصل مردم هیچکاره میشوند، در حالیکه وقتی مردم بازیگر باشند میتوانند در اداره کشور سهم داشته باشند، اما هنگامی که کنار گذاشته شوند و فقط نظارهگر باشند هر خطا و قصوری را بزرگتر میبینند و معترض میشوند، مردم فکر میکنند یک گروه اقلیتی غیر از خودشان هستند که حق تصمیمگیری دارند، به این ترتیب میزان اعتراضات مردم بیشتر میشود.
یک زمانی راحت میشد پرسید که چه انگیزهای باعث میشود که بتوان ایران را دوست داشت و به مقصد یک جای آسودهتر مهاجرت نکرد. اما از هنگامی که آن خانم مجری در تلویزیون گفتهاند که هر کسی نمیخواهد برود. دیگر این سؤال هم جور دیگری تعبیر میشود. اما میخواستم به یکی از توییتهای شما ارجاع دهم که نوشته بودید دیگر مانع کسی برای رفتن نمیشوید.
من همیشه جزء کسانی بودم که سعی میکردم رای افراد را برای مهاجرت و ترک ایران عوض کنم. از بعد این وقایع، دیگر اصراری ندارم و واقعا با خودم درگیرم که چطوری قرار است جوابشان را مثلا برای پنج سال بعد و شرایط بدتر بدهم. من فکر میکردم بودنشان به این وضعیت گذار کمک میکند. دوست داشتم اطرافم از افراد توانمند خالی نشود، اما الان خیلی دستم پر نیست و استدلالهایی که قبلا داشتم نمیتواند قانعشان کند. دوره آقای خاتمی چشمانداز امیدبخشی داشتیم دوره دوم آقای احمدینژاد این امید وجود داشت که افراد دیگری بیایند و تغییر ایجاد شود. فکر میکردیم اگر رای بدهیم میتوانیم در تغییر شرایط موفق شویم، در دوره اول آقای روحانی و مذاکرات برجامی، بار دیگر طلیعهای به وجود آمد، اما در یک سال و نیم گذشته. فارغ از بدشانسی انتخاب ترامپ که یک انسان نامعقول هدایت سکان قویترین کشور جهان را به دست گرفت. رویکرد و رفتارهای خودمان هم خوب نبود، یک جریان در کشور پس از برجام هر روز قدرت بیشتری گرفت و کارشکنی کرد و بهانه کارشکنی را به دست لابیهای آمریکا در منطقه داد و هیزم خوبی برای آتش شلوغ کاریها و برخوردهای ترامپ فراهم شد، اما در پاسخ به پرسشتان برای رفتن و مهاجرت، هفتهای نیست که این پیشنهاد و این دغدغه مطرح نشود و هر روز اتفاقی میافتد که به این کار، فکر کنم.
در یادداشتی درباره امیدواری نوشته بودید، البته قبل از وقایع آبان بود.
در یادداشتی که حدود دو ماه پیش نوشته بودم درباره اینکه مردم به چه چیز میتوانند امیدوار باشند، اشاره کرده بودم که به اقتصاد پرحاشیه کشور، به جریان اداره کشور امیدی ندارم، اما به جریان بالنده مردم امیدوارم هرچند هنوز این اتفاقات تلخ دوماهه رخ نداده بود، اما همه این اتفاقات هم سبب شد که مردم خیلی آگاهتر، مطالبهگرتر و منتقدتر از قبل شوند، اینها روحیاتی در جامعه است که باعث تغییر و تحول میشود اما اینکه چقدر در بستر اداره کشور این رفتارها پذیرفته شود. من جوابی برایش ندارم. اما این را میدانم که سرانجام روحیه و بالندگی مردم، راهش را در بستر جامعه و کشور پیدا میکند.
و چشم انداز شما برای آینده؟
واقعا نه خودم، نه مردم و فکر میکنم حتی دولت هم نمیتواند چشم انداز کوتاه مدت یا میانمدت کشور را پیش بینی کند. پیشبینی چشم انداز بلندمدت مثلا ۲۰-۳۰ ساله که شبیه بختآزمایی و قرعهکشی است. چطور میتوان برای کشوری که تا دو، سه سال آینده آن را نمیتوان پیشبینی کرد، چشم انداز ۲۰-۳۰ ساله تعریف کرد؟
یعنی شما هم نمیتوانید به راحتی پیشبینی کنید؟ این شرایط را قبلا هم داشتهاید که نتوانید پیشبینی کنید؟
آنچه مطمئنم این است که سال ۹۹، سال سختی است و سال ۱۴۰۰ هم مناسب نیست. نمیدانم اندکی بدتر از شرایط سال ۹۸ را تجربه خواهیم کرد با اندکی بهتر استنباط کلام این است که هرچه هم جلوتر میرویم شرایط همینگونه است.
همانطور که قبلتر هم گفتم ما در دوره دوم آقای احمدی نژاد هم همین وضعیت را داشتيم اما در آن زمان امیدوار بودیم تا تغییری پیش بیاید اما اکنون این امیدواری وجود ندارد که به صرف آمدن کابینه جدید بتوان تغییر شگرفی رخ دهد. این شیوه اداره کشور است که سبب شده کشور کاملا به انباشت ناکارآمدیها برسد و نیاز است که اصلاحاتی اساسی رخ دهد. طبیعتا با مشارکت مردمی، مطالبهگری و افزایش سطح آگاهیها، این روند میتواند تسریع و حادث شود و امیدوارم خوش شانس باشیم و شرایط محیطی هم همراه ما باشد، چراکه خیلی مهم است.
منبع: مصاحبه با پدرام سلطانی، منتشر شده در سالنامه 98 روزنامه شرق
بدون دیدگاه