زمانی که یک نسل از مدیریت کشور به نسل جوانتر از خود با بیاعتمادی نگاه کند، نه به او انتقال تجربه میکند، نه به او میدان میدهد و بدتر از آن، همه ابزارهایش را برای به حاشیه بردن و حذف او بهکار میگیرد. و این چنین است که مدیریت در کشور ما …
پدرام سلطانی-شنبه ٣١ تیر ١٣٩٦ برای من روز مهمی بود. روزی که حاصل تلاش ١٦ سالهام را گرفتم. ١٦ سال پیش زمانی که یک فعال اقتصادی جوان و پرنشاط بودم و علاقهمند به اینکه محیطی بیابم تا در آن با همتایان خود به تبادل نظر و همکاری و همافزایی بپردازم، دریافتم که برای چنین مقصودی نهادی به نام «اتاق جوانان» در بیش از ١٢٠ کشور دنیا وجود دارد و قدمتی ٩٠ ساله (در آن زمان) دارد. خوشحال از چنین دریافتی، به اتفاق چند تن از هم نسلیهای خودم، درخواستی را برای تشکیل این نهاد به رئیس وقت اتاق بازرگانی ایران ارسال نمودیم. ذهن خوشبین و به دور از پیچیدگی من تصور نمیکرد که تشکیل این نهاد شناخته شده و مثمرثمر، در ایران به یک ماراتن و یک پروژه پیچیده تبدیل شود، پروژهای که ١٦ سال از عمر من را صرف خودش بکند و حتی رسیدن به بالاترین رکن اداره اتاق انجام آن را به سادگی میسر ننماید.
شنبه شب احساس عجیبی داشتم. از سویی از رسیدن به یک آرزوی دیرینه خوشحال بودم و از سوی دیگر آزردگیها و نامرادیهای این راه ١٦ ساله به یک باره به مغزم هجوم آورده و مرا در خود فرو برده بودند. برای خواننده شاید این موضوع کوچک جلوه نماید اما برای کسانی که در طول این مدت طولانی خود را از داشتن یک حق مشابه هم نسلانشان در سایر کشورها محروم میدیدند و همچنین کسانی که دغدغه توسعه و جانشین پروری را دارند، این اتفاق یک نقطه عطف در تاریخ اتاق بازرگانی و نهاد بخش خصوصی است.
من یکی از کسانی بودم که با پوست و گوشت فهمیدم که راه توسعه در ایران چقدر ناهموار و نهادسازی برای آن چقدر مشکل است. کاری که در جای دیگری ١٦ روزه یا حتی ١٦ ساعته به انجام میرسد در کشور من 16 سال طول میکشد. من در این ١٦ سال از تلاش برای دستیابی به این نهاد درسهای زیادی گرفتم.
دریافتم که یکی از مهمترین مبانی تصمیمگیری در نظام مدیریت ما، براورد اثر آن تصمیم بر ماندگاری مدیر است. اگر او احساس کند که تصمیمی، هر چند خوب، می تواند مخاطرهای برای پست او تلقی شود، آن تصمیمگیری میتواند به اندازه طول زمان مدیریت او به تآخیر بیافتد.
فهمیدم که یک جوان تا زمانی پذیرفته است که سرعت خود را با سرعت سطوح ارشد خود تنظیم کند. اگر جوان قابلیت یا استعداد رشد سریعتر داشته باشد، کارراهه پرمخاطرهای پیدا میکند و موانع رشد و ترقی او روزافزون میشود. بیتردید گواه دیگری بر این مدعا تصویر مدیریت کلان امروزی در کشور است، تصویری که نسل جوان در آن بسیار کمرنگ و تنک است.
به این باور رسیدم که بازار، که زمانی کانون اقتصاد ایران بود، از همگامی با توسعه بازمانده و به یکی از ترمزهای توسعه اقتصاد ایران بدل شده است. فرهنگ بازار مبتنی بر حجره است. در حجره یک فرد شریف که عموماٌ حاج آقا نامیده میشود حرف اول و آخر را میزند. فرزندان حاج آقا تا زمانی که حاج آقا به حجره میآید شاگرد او محسوب میشوند و این شاگرد میتواند حتی تا سن ٥٠-٤٠ سالگی کماکان در حاشیه باشد. لذا بافتار بازار مجال رشد و توسعه خلاق را از جوان امروزی میگیرد و به مطالبهگری و نوگرایی وی واکنش منفی نشان میدهد. نگاهی به احزاب منسوب به بازار بیاندازید و ناکامی ایشان را در تربیت نسل جوان و بعدی رهبران خود ببینید، آنگاه پی میبرید که تفکر بازار پایه نه فقط در اقتصاد بلکه در سیاست هم ناکامی به همراه داشته است.
دیدم که نبود عنصر اعتماد، به عنوان حلقه مفقوده روابط طولی در کشور، چگونه میتواند جانشین پروری را محو و نابود کند. زمانی که یک نسل از مدیریت کشور به نسل جوانتر از خود با بیاعتمادی نگاه کند، نه به او انتقال تجربه میکند، نه به او میدان میدهد و بدتر از آن، همه ابزارهایش را برای به حاشیه بردن و حذف او بهکار میگیرد. و این چنین است که مدیریت در کشور ما یا توارثی است، یعنی از پدر به فرزند میرسد، و یا تسخیری است، یعنی از بالا به پایین منتقل نمیشود بلکه از پایین به بالا برای کسب آن مبارزه میشود.
همه یافتهها و دانستههای بالا دلالت بر این حقیقت دارند که در جامعه ما پارادوکسی شکل گرفته است. کشور برای آموزش فرزندان خود سرمایه گذاری قابل توجهی میکند، نیروی جوان و تحصیلکرده تربیت میکند و سپس به آنها میدان نمیدهد، نهاد نمیدهد، پست نمیدهد، اعتماد نمیکند، و این گونه میشود که سرمایه گذاری خود را یک مخاطره قلمداد میکند.
وقتی از این افکار بیرون آمدم، آبی به صورتم زدم، در آینه نگاهی به خودم انداختم، به چینهای دور چشمانم و موهایی که سپیدی در آن پدیدار شدهاند. سری تکان دادم و لبخندی زدم….
اتاق جوانان را تقدیم میکنم به همه جوانان کارافرین وطنم که شایسته اعتماد و بازیگری بیش از این هستند.
منبع: کانال تلگرام پدرام سلطانی به آدرس https://t.me/pedram_soltani
بدون دیدگاه