کاستی کلام عشق و دوستی و روحیه نشاط و شادی در اریکه نشینان قدرت از موجبات اصلی بروز و شکل گرفتن خشونت، حسد، بغض و کینه در جامعه ایرانی است.
ما ایرانیان از باب داشتن فرهنگ کهن شعر و شاعری گنجینه غنی از غزلیات و سرودههای عشق آمیز داریم. اما این عشق نهفته در ادبیات به پارهای دلائل در همان وادی باقی مانده و به فرهنگ عمومی ما راه نیافته است. عشق و دوست داشتن در جامعه ایرانی تصویری مخفی و پوشیده دارد. از شعر که بگذری در جامعه با تابوی بیان و بروز عشق روبهرو میشوی. عشق مفهومی است که در فرهنگ ایرانی-اسلامی ما به آموزش آن پرداخته نمیشود مگر در بعد روحانی آن که همانا عشق به خدا و پیغمبر و ائمه است. اما عشق زمینی در خانه ها محبوس است و پایش را از درب خانه بیرون نمیگذارد. از این روی ما ایرانیان عشق به وطن و هم وطن، عشق به کار و زندگی و عشق به زیباییها و زیباپنداریها را یاد نگرفتهایم. عشق و دوست داشتن مانند آهنربایی است که کشش پنهانی بهوجود میآورد. کافیست که فلز وجود افراد صیقل بخورد و زنگار بریزد تا این آهنربا آنان را به سوی هم بکشاند. آنقدر ایرانی با عشق و دوست داشتن بیگانه است که واژه دوستت دارم ماننده پرندهای است که در کنج قلب او سالها محبوس مانده است و از سر خجالت، حرمت یا خساست از گفتن آن دریغ میورزد.
گفته میشود که در فرهنگ ایرانی صفاتی مانند تظاهر، حسد و ترس عمیق و ریشه دارند. هر جامعهای مانند اعضایش نیاز به نیروی پیشران دارد. ایجاد و گسترش نیروی پیشران بخشی از شیوه حکمرانی و اداره یک جامعه است. همانگونه که افلاطون میگوید: «مردم شبیه دولتشان هستند.» پس نیروی پیشران در یک حکمرانی پدید میآید و به نسج جامعه رسوخ میکند. البته چنین نیست که نیروی پیشران جامعه از یک ماهیت خالص و مطلق برخوردار باشد اما با کنکاش و ژرف نگری میتوان به نیروی پیشران فرادست رسید. مثلاٌ کافیست که سخنان بزرگان و سران هر جامعه را در طول زمان بررسی کنى تا از رویکردهای حسی و انگیزشی نهفته در کلمات و جملات گفته شده آگاه شوى. این سخنان میتوانند روی هم رفته بار منفی یا مثبت را به شنونده منتقل کنند.
واقعیت جامعه ما این است که دریافت رایج از کلام مسئولین عاری از عشق و دوستی است و بالعکس تهدید و چندپاره نمایی و بدگمانی وزن کلام دارند. به باور من چگونه سخن گفتن از پیچیدهترین و پیشرفتهترین مهارتهایی است که رهبران یک جامعه باید به آن واقف و مشرف باشند. آنان همچنین باید به پدیده «اثر تصاعدی یا ضریب وزنی سخن» آگاه باشند. ضریب وزنی سخن یعنی هر چقدر شما جایگاه بالاتری داشته باشی سخنانت با شدت بیشتری به لایههای پائینی مستمعین منتقل میشود. شاید برخی اوقات جملاتی را از بزرگان در کتابی یا بر تابلویی خوانده باشید و پیش خود گفته باشید که این حرف بدیهی است. ولی ثبت آن سخن از باب بدیع بودن نیست بلکه به دلیل اهمیت گوینده است. یعنی یک حرف ساده و بدیهی اگر از سوی یک مقام عالی گفته شود اهمیت بیشتری دارد تا یک فرد عادی. آگاهی از «ضریب وزنی سخن» موجب میشود که یک مقام مسئول بیش از آنچه که از کلمات با بار منفی در بیانش بهره بگیرد به کلمات با بار مثبت روی آورد تا اثر تصاعدی آن موج مثبت در شنونده ایجاد کند. من بر این گمانم که این اصل در حکمرانی ایرانی کمتر مورد توجه قرار دارد و لذا این چنین است که گفتار جامعه ی ایرانی بیشتر به سمت خشونت کشیده شده و چندپارگی جای انسجام را گرفته است. حتی یکی از دلائل فروافتادن سرمایه اجتماعی بیتردید همین شیوه است.
آنچه که من میفهمم این است که کاستی کلام عشق و دوستی و روحیه نشاط و شادی در اریکه نشینان قدرت از موجبات اصلی بروز و شکل گرفتن خشونت، حسد، بغض و کینه در جامعه ایرانی است. امروز که به جامعه سردر گریبان ایرانی مینگری، کانونهای نفرت آموزی و درشت گویی را به مراتب بیش از مدارس دوستی مییابی. گفتمان ملی ایران پر است از واژههای منفی و خشن. اشتباهی که رایج شده این است که مخاطب کلام «محکم و با صلابت» جامعه ایرانی نیست بلکه دشمنان ایران هستند. اما واقعیت این است که این شیوه بیان اثر منفی خود را بر روحیه و فرهنگ مردم ما هم میگذارد. جامعه مشوش ایرانی بسیار نیاز به پیام عشق و دوستی دارد. او باید از کودکی بیاموزد و در جوانی بشنود که نیروی حرکت جامعه ایرانی عشق است نه نفرت، ترس و کینه. این جمله ساده است اما در سطح یک ملت تغییر پارادایم بزرگی است. به نهایت برای ما ایرانی بد آموخته این تغییر سخت و برای حکمرانی، نشانه هوشمندی و آینده نگری خواهد بود. در اندازه يك آرزو…
بدون دیدگاه