پدرام سلطانی از جمله افرادی بوده که به حوزه کارآفرینان جوان و کسب و کارهای نوپا توجه ویژه‌ای داشته‌است تا جایی که به همت او در این سال‌ها، انجمن جوانان کارآفرین تاسیس و راهبری شده است. در این شماره از نشریه اتاق بازرگانی قم به سراغ دکتر سلطانی رفتیم تا درباره کارآفرینان جوان و کسب و کارهای نوپا در ایران صحبت کنیم. همچین در ادامه گفتکو، صحبت‌ها به چالش‌های پیش روی اقتصاد ایران نیز کشیده شد.

پدرام سلطانی از جمله افرادی بوده که به حوزه کارآفرینان جوان و کسب و کارهای نوپا توجه ویژه‌ای داشته‌است تا جایی که به همت او در این سال‌ها، انجمن جوانان کارآفرین تاسیس و راهبری شده است. در این شماره از نشریه اتاق بازرگانی قم به سراغ دکتر سلطانی رفتیم تا درباره کارآفرینان جوان و کسب و کارهای نوپا در ایران صحبت کنیم. همچین در ادامه گفتکو، صحبت‌ها به چالش‌های پیش روی اقتصاد ایران نیز کشیده شد.

شما از افرادی هستید که به حوزه کارآفرینان جوان و کسب و کارهای نوپا توجه ویژه‌ای داشته‌اید. حتی انجمن جوانان کارآفرین را تاسیس و راهبری کرده‌اید. اصولا این فعالیت با چه هدفی انجام شده و جوانان کارآفرین و نوآور برای پیشرفت کسب و کارهای خود باید چه مسائلی را مدنظر قرار دهند؟

در ارتباط با ایجاد هر تشکلی اصولا به فلسفه وجودی آن باید خیلی توجه شود. فلسفه وجودی و تعریفی که ما برای ایجاد انجمن جوانان کارآفرینان در کشور انجام دادیم که البته این در یک مطالعه تطبیقی با اتاق‌های جوانان در سراسر دنیا انجام شده، چند محور اصلی دارد. محور نخست، زمینه‌سازی برای شبکه‌سازی بین کارآفرینان جوان است، چون در کسب و کار یکی از دارایی‌ها که یک فعال اقتصادی می‌تواند از آن بهره بگیرد، اندازه شبکه‌ای است که پیرامون خودش توانسته ایجاد کند و از طریق آن بتواند هم‌افزایی و توسعه فعالیت داشته باشد و زنجیره ارزش و زنجیره تامین فعالیتش را بهینه‌سازی و تقویت کند و از محل ارتباطات عملا بسیاری از فعالیت‌هایی را که مجبور است، برای آن هزینه بدهد یا سرمایه‌گذاری کند، انجام دهد.

محور دوم به لزوم جانشین پروری برمی‌گردد و به عبارتی در تعریف بزرگترش، یادگیری مدیریت تشکلی و فعالیت‌های تشکلی و غیرانتفاعی در کنار کارآفرینی. یک کارآفرین، به اقتضای کارش فرصت‌های بسیاری روبرویش هست که در تشکل‌های اقتصادی، اتاق های بازرگانی، اتاق‌های مشترک و حتی سازمان‌های مردم نهاد و موسسات خیریه عضو یا عضو هیات مدیره باشد. شکل مدیریت این سازمان‌ها، تفاوت‌هایی با یک شرکت یا یک فعالیت اقتصادی دارد که انجمن جوانان کارآفرین عملا به مثابه یک مرکز رشد یا یک انکباتور برای یادگیری این جنس از مدیریت هم قابل استفاده است.

موضوع مهم دیگر، بحث بالنده و مهم مسئولیت اجتماعی شرکت‌ها و مسئولیت اجتماعی فعالان اقتصادی است. بنگاه‌های کوچک و متوسط کمتر در چارچوب سازمانی خود یادگیری و بکارگیری مفهوم مسئولیت اجتماعی را می‌توانند داشته باشند، برای همین نهادهایی که در آن امکان همکاری در این رابطه وجود دارد، این ماموریت را برعهده می‌گیرند. اتاق‌های بازرگانی و اتاق‌های جوانان به خوبی می‌تواند بر روی مفهوم مسئولیت اجتماعی کار کنند و از طریق هم‌افزا کردن فعالیت‌های جوانان، کارهای بزرگ، گسترده و ماندگاری را انجام دهند.

موضوع چهارم طبیعتا خود کارآفرینی وآماده کردن کارآفرینان برای گذار از مدل‌های سنتی کسب و کار به مدل‌های نوین است، مدل‌هایی که در قالب اصطلاحا استارت‌آپ‌ها، بسیار طرح و دنبال می‌شود و مورد استفاده قرار می‌گیرد و انجمن های جوانان می توانند محل تلاقی کارآفرینانی باشند که با مدل های سنتی فعالیت های خودشان را آغاز کردند و یا وارث یک کسب و کار خانوادگی هستند و در کنار آن، کارآفرینان خلاق و نوآوری که با مدل های جدید شروع به کسب و کار کردند و این دو گروه می توانند در این انجمن ها با هم رودر و همکار شوند و به یکدیگر در دگرگونی کسب و کار، بهره گیری از مدلهای جدید کسب و کار و هم چنین سرمایه گذاری های جسورانه در مدلهای جدید کسب و کارها و فعالیت های استارت آپی کمک کنند. این ماموریت هایی است که برای اتاق ها یا انجمن های جوانان تعریف شده که می باید روی آنها متمرکز باشند، البته انجمن های جوانان همه نخستین دوره کارشان را دارند پشت سر می گذارند و دو سالی بیشتر از تاسیس شان نمی گذرد، هنوز خیلی روی این ماموریت ها متمرکز نیستند. در چند نشستی که من با آنها داشتم، سعی کردم اطلاع رسانی و آگاهی بخشی در این زمینه را انجام دهم و امیدوارم که این موضوعات بتواند در دوره های بعدی بیشتر مورد توجه و کاربرد قرار بگیرد.

با توجه به ارتباطی تنگاتنگی که گفتید با جوانان کارآفرین و فعالان کسب و کارهای نوپا دارید، مهم ترین چالش های پیش روی آنها را برمی شمرید. چطور می توانند بر این چالش ها غلبه کنند؟

شاید مهم ترین چالش در شرایط فعلی، خروج سرمایه گذاران بالقوه و سرمایه گذاران مخاطره پذیر یا اصطلاحا vc ها ((Venture Capital از زیست بوم کارآفرینی و استارت آپی است. عملا استشمامی که سرمایه گذاران از چشم انداز کسب و کار در سال 1399 و سالهای پیش رو دارند، باعث شده که بسیار انقباضی عمل کنند و سرمایه گذاری روی فعالیت های متعارف و همین طور روی استارت آپها را به حداقل برساننند، برای همین الان یک عطش سرمایه پذیری در استارت آپها وجود دارد.

مخاطره دوم هم که از نظر اندازه و اهمیت، دست کمی از اولی ندارد، چالش های فزاینده محیط کسب و کار است که این چالش ها همان گونه که کسب و کارهای قدیمی و متعارف را تحت تاثیر قرار می دهد، محیط را برای کارآفرینی و برای شروع یک کسب و کار و راه اندازی یک استارت آپ ناامن، پرچالش و پرمخاطره می کند و از این رو هم می بینیم که برخی از استارت آپها در شرایط فعلی کارشان را متوقف کرده یا به حداقل رسانده اند، بعضی تعداد نیروهایشان را کم کرده اند یا سعی کرده اند هزینه های خود را به روش های دیگر کاهش دهند تا بتوانند بیشتر دوام بیاورند. اما به هر حال بازار ایران که کوچک شده، رکود اقتصادی، تورم بالا و نا اطمینانی های مربوطه، فشار جدی را دارد به استارت آپها وارد می کند.

در صحبت ها اشاره ای به اتاق های بازرگانی داشتید. می خواهم دقیق تر درباره نقش اتاق‌های بازرگانی در حمایت از کسب و کارها، چه کسب و کارهای نوپا و چه کسب و کارهای متعارف صحبت کنیم و نقشی که در این زمینه می توانند داشته باشند.

نقش سنتی اتاق های بازرگانی اصولا نمایندگی کسب و کارهای کوچک و متوسط در نزد حاکمیت است و پیگیری برای حل و فصل محدودیت های آنها که معمولا ناشی از قوانین و مقررات و رویه ها هست. این نقش، طبیعتا نقش اولیه ای است که برای اتاق ها از چهارصد سال پیش که اولین نسل از اتاق های بازرگانی ایجاد و فعال شد، تعریف شده و تا دهه های اخیر هم به عنوان ماموریت قالب اتاق ها دنبال می شده و برقرار بوده.

اتاق های مدرن تر وارد نسل دوم و سوم خود شدند، اتاق هایی که به غیر از اینکه به دنبال رایزنی با دولت و به دنبال بهبود محیط کسب و کار، از مسیر چانه زنی و مذاکره گروهی با دولت هستند، اتاق های عضو محور بوده که به دنبال خلق خدمت و ارائه خدمت به اعضای خود هستند و به دنبال این که بتوانند پیشخوانی باشند از انواع  خدماتی که اعضا می خواهند که عموما این خدمات در نهادهای دیگر به صورت متمرکز و مجتمع ارائه نمی شوند و البته اینکه از ظرفیت اعضا برای هم افزایی و همان شبکه سازی هم بتوانند استفاده کنند. به علاوه اتاق های پیشرفته تر یا همان اتاق های نسل سوم اتاق های جامعه محور هستند که در آنها موضوع مسئولیت اجتماعی را که به آن اشاره کردم، وجهه همت خود قرار داده اند و سعی می کنند ارتباط بین کسب و کارها و جامعه مدنی و کلا شهروندان را تقویت کنند و عملا مسیری را به وجود آورند که اقتصاد موجب ارتقای کلان زیرساخت های اجتماعی شود و صرفا معطوف و محدود به فعالیت اقتصادی باقی نماند و حلال دیگر مشکلات جامعه هم باشد.

اتاق های بازرگانی از سال های آغازین قرن بیست و یک و به ویژه از زمانی که با تعریف ماموریت های مشترک در سازمان ملل برای حل معضلات جهانی و همکاری بخش خصوصی و جامعه مدنی با دولت ها به رسمیت شناخته شدند، وارد نسل چهارم خود باید شوند که من آن را اتاق های جهان محور ناميده ام. این طبقه بندی را من بر اساس مطالعات شخصی در چندین سال گذشته انجام داده ام و بارها منتشر کرده ام و البته در مجامع بین المللی هم ارائه شده که مورد استقبال قرار گرفته است.

در این چارچوبی که اشاره کردم اتاق های بازرگانی هم در درجه اول به کسب و کارهای سنتی این خدمات را می دهند یا این نقش را برای آنها ایفا می کنند و هم می توانند پایگاهی باشند برای پیوند زدن کسب و کارهای سنتی و کسب و کارهای نوین. یعنی پل ارتباطی بین این دو گروه کارآفرین باشند و این دو نسل کارآفرین را با هم مربوط کنند. یکی از این نسل ها که نسل قدیمی تر هست دارای تجربه و منابع مالی قوی تر است و نسل جدید دارای خلاقیت، ایده و مهارت های روزآمدتر. در کنار هم قرار گرفتن این دو، موجب هم افزایی می شود که هم مي تواند تحولی در کسب و کارهای سنتی به وجود آید و هم منابعی که کسب و کارهای نوین اعم از منابع مدیریتی، منابع مالی و منابع شبکه ای مي خواهند و این گونه موضوعات را بتوانند از کسب و کارهای سنتی دریافت کنند و رشد آنها تسریع بشود. بنابراین من نقش اتاق های بازرگانی را نقش پل ارتباطی میان این دو گروه می بینم اگر بتوانند این نقش را به خوبی ایفا کنند. از اواخر دوره گذشته توجه اتاق ها به ایفای این نقش بیشتر شده، اما به نظر من هنوز در برداشتن گام های ابتدایی خودشان هستند.

من از آن دسته افرادی هستم که به سبب علایق شخصی و البته افزايش دانش خود، گفته ها و نوشته ها و توییت های شما را دنبال می کنم. بر همین اساس احساس می کنم شما اشراف خوبی هم به اتاق های بازرگانی در استان ها دارید. می خواستم نظر شما را درباره جایگاه اتاق قم و مزیت های آن بپرسم.

به نظرم مزیت های استان قم در کسب و کار، تا حد زیادی شناخته شده و بارز است، صرف نظر از مزیت های قدیمی از جمله در حوزه فرش، در حوزه محصولات غذایی سنتی مثل سوهان و امثال این که من فکر می کنم در این بخش هم دارد تلاش می شود که توسعه و نوآوری به وجود آید، قم به جهت نزدیکی با تهران می تواند پایگاه خوبی برای توسعه کسب و کارهای خدماتی در حوزه های مختلف باشد و به جهت اینکه گردشگر زیادی هم دارد، در حوزه گردشگری، هتلداری و رستوران داری و موضوعاتی از این دست رشد بسیار خوبی پیدا کرده و ظرفیت هایي برای رشد بیشتر هم وجود دارد. البته این جایگاه استراتژیکی که دارد یعنی نزدیکی به تهران، می تواند آن را به مکانی برای تولید تبدیل کند، تولیدی که بازار مصرف 10 میلیونی را در کنار گوش خودش دارد. در شهرک های صنعتی قم واحدهای بسياري وجود دارند که تولیداتشان را به بازار بزرگ تهران دارند عرضه می کنند و از این بازار بزرگ که در دسترس قم است، در بعضی از صنایع هوشمندانه استفاده شده که آنها را وارد تولید در مقیاس کرده و با استفاده از صرفه مقیاس، کالاهایشان را به خوبی دارند صادر می کنند.  یک نمونه بارز و جا افتاده، صنعت کفش است که قم در این رابطه خیلی خوب پیش رفته، اگر چه این اخیرا چالش هایی را مانند خیلی از صنایع دیگر داشته، اما تولید برای فروش به تهران و کشور باعث شده قیمت تمام شده اش در سال هایی به خوبی کنترل شده و پایین بیاید و بتواند به دیگر کشورها نیز صادرات کند و صادرات خوبی را هم داشته باشد.

من فکر می کنم این ظرفیت ها هنوز جای تقویت دارد و باید به اینها حوزه فناوري اطلاعات و حوزه فعالیت های دانش بنیان را اضافه كنم که ظرفیت های خوبی به جهت مجاورت با تهران می تواند در قم به وجود آید و به نظر من در توسعه فعالیت های استارت آپی نيز قم ظرفیت خوبی دارد و باید روی آن، کار و سرمایه گذاری بیشتری شود.

اگر اجازه بدهید کمی دایره بحث مان را گسترده و کلان‌تر کنیم. با توجه به چالش‌هایی که به بخشی از آنها اشاره کردید و چالش‌هایی چون تحریم‌ها و همچنين کاهش میزان فروش و قیمت نفت، پیش بینی شما از سال 1399 چیست؟

ما سال 1398 را که داریم به پایان می بریم، عملا به جرات می توانم بگویم که بدترین سال اقتصاد کشور از زمان جنگ ایران و عراق به این سو بوده و با این وضعیتی که داریم وارد سال 99 می شویم، حتی پیش بینی می شود که متاسفانه سال 99 بهتر از سال 98 نباشد، اگر چه رشد منفی اقتصادی در سال 99 کمتر از سال 98 پیش بینی می شود. ما سال 98 را احتمالا با یک رشد منفی 7 تا منفی 8 درصد به پایان ببریم، اما پیش بینی برای سال 99 حدود منفی 3 درصد است، البته می تواند تا حدی، کم و زیاد شود. اما از نظر من این به معنی اینکه سال 99 بهتر از 98 خواهد بود، نیست به دلیل اینکه اقتصاد فشرده شده و مچاله شده ایران به دلیل تحریم ها و رشد اقتصادی منفی در سال های 97 و 98 و همین طور سالهای قبلتر یعنی در سال های 91 و 92، کلا باعث شده که ما یک دهه از دست رفته در اقتصاد ایران داشته باشیم. یعنی 10 سال از سال 88 تا 98، دهه از دست رفته و ناکام اقتصاد ایران بوده. این باعث می شود ما دیگر در سال 99 ظرفیت کوچکتر شدن از این را هم خیلی نداشته باشیم. اما کماکان تورم به نسبت بالایی داریم، میزان سرمایه گذاری در سال 99 پیش بینی می شود بسیار پایین باشد، نرخ تشکیل سرمایه ثابت منفی خواهد بود، با توجه به اینکه تورم اثر خودش را روی قیمت تمام شده کالا در سال های 97 و 98 گذاشته، سال 99 حتی برای صادرات هم سال سختی است، چون قیمت تمام شده کالاهای ما دیگر عملا شکاف بین نرخ ارز فعلي را با نرخ های قبلی پر کرده و چون ماشین آلات جدید هم کمتر به اقتصاد ایران تزریق شده بر روی فناوری های جدید هم کمتر سرمایه گذاری می شود، بهره وری توليد در كشور هم در سال 99 باز افت بیشتری خواهد کرد. تحریم ها دارند تشدید می شوند، پیش آگهیش از ماه آینده دور جدید تحریم های فراگیر امریکاست که اجرایی می شود، امکان دارد تا 10 روز دیگر ایران با مصوبه fatf اقدامات تقابلی علیه نظام مالی و بانکی ایران فعال شود که انتقالات ارز و پول را در سطح دنیا برای تجارت ایران سخت تر و پرهزینه تر می کند. این موارد در کنار موضوعاتی دیگر کلا پیش آگهی خوبی برای سال 99 به دست نمی دهد و به نظر سال سخت تر و پرچالش تری را پیش رو داریم.

اقتصاد ایران پیوند جدی با اقتصاد چین دارد. از سوی دیگر چین برای تغییر موازنه اقتصادی در دنیا در سال های اخیر بسیار تلاش کرده است. آیا این گونه موارد می تواند برای اقتصاد کشور نویدبخش باشد؟ عواملی مثل ویروس کرونا چقدر می تواند به دلیل این پیوند، روی اقتصاد ایران اثرگذار باشد؟

در رابطه با چین بستگی به این دارد چقدر دامنه این مشکل و بیماری که به وجود آمده در چین گسترده شود یا چقدر سريع چین بتواند این موضوع را جمع کند و خیلی اجازه ندهد که این تهدید، تهدید طولانی مدتی شود. اما آن چیزی که مسلم است این موضوع روی رشد اقتصادی چین در سه ماهه نخست سال 2020 تاثیر خواهد گذاشت. پیش بینی ها این است که یک تا دو درصد نرخ رشد چین در سه ماهه اول کاهش پیدا می کند، در همین مدت قیمت نفت نزدیک به 20 درصد کاهش پیدا کرده، قیمت سایر مواد اولیه، مواد نفتی، پتروشیمی و معدنی با توجه به افت تولید در چین و پیش آگهی کاهش خرید، کاهش يافته و ما هم كه تولیدکننده و صادرکننده همه این محصولات به چین هستیم، از این منظر حتما روی اقتصاد ما تاثیر می گذارد، اگر دامنه محدود به همین یکی دو ماه نخست سال 2020 باشد، شاید تاثیری که روی ما می گذارد در حد کاهش صادرات به میزان یک تا دو میلیارد دلار باشد، اگر طولانی تر باشد امکان دارد این دامنه گسترده تر و بیشتر شود.

با توجه به اینکه چین در اواخر 2019، تفاهم هایی را هم با امریکا روی تعرفه های تجاری انجام داده، امکان دارد این بهبود روابط با امريكا روی روابط و تعامل با ایران تاثیر بگذارد، به جهت اینکه علاقه چين به بازار و کار با امریکا و اندازه منافعی که چینی ها در امریکا دارند، خیلی بیشتر از ایران است.

با این اوصاف که تشریح کردید، آیا رشد بورس در ماه های اخیر می تواند روزنه ای از امید در میان این همه چالش باشد؟

بورس به تعبیر من استخر کوچکی است که در ماه های اخیر چند نهنگ در آن افتاده اند. منظورم از این تعبیر این است که به دلیل اینکه جولان نقدینگی در بازارهای موازی توسط بانک مرکزی یا توسط تحریم ها به شدت محدود شده است، بر اساس این سیاست ها، نقدینگی خیلی نمی تواند به سمت بازار ارز برود، طبیعتا اگر ارز تغییر نکند بازار طلا هم جذابیتی ندارد و به دلیل رکود شدیدی که وجود دارد به سمت بازار مسکن هم خیلی سوق پیدا نمی کند و باز به دلیل تحریم ها و رکود به سمت سرمایه گذاری های جدید یا سرمایه گذاری های اصطلاحا صنعتی و تولیدی نرفته و نخواهد رفت. باز به دلیل تحریم ها و به دلیل اینکه ما چالش هایی با نظام بانکی جهانی داریم، بسیاری از سرمایه گذاری ها و بسياري از منابع مالي که شركت هاي بزرگ و نهادها در خارج ایران داشتند را سعی کردند متوجه داخل ایران بکنند. با بسته شدن تمام این بازارها، همه اینها وارد بورس شده است. پس در بورس اتفاق خاصی نیفتاده به غیر از اینکه یک حجم زیادی از نقدینگی و تقاضا ناچار از بازارهاي ديگر به سمت اين بازار رفته و یک عدم تعادل در اقتصاد ایران از این بابت به وجود آمده است. البته بخشی از افزایش شاخص تقريبا تا تابستان امسال، به دلیل جبران عقب ماندگی قیمت سهام از دیگر بازارها از جمله بازارهای ارز و طلا بود. ولی تغييرات بعد از آن، به این دلایلی بود که اشاره کردم و به نظر من، این رشد، پایدار نیست. اما از اين پس بورس می تواند از محدودیت های اعمال شده برای شرکت های بزرگ نفتی، پتروشیمی، فولادی، معدنی و از تحریم ها و همین طور اقدامات تقابلي fatf تاثير منفي بگیرد و در صادرات و فروش اين شركت ها اختلال به وجود آید كه در بورس هم تاثیر خواهد گذاشت.

با تصاویری که از آینده اقتصاد کشور و چالش های پیش رو مطرح و تصریح کردید، به نظر شما راهکار فائق آمدن بر این چالش ها چیست؟

من نمی توانم بگویم راهکار، چون طبیعتا برداشت من از راهکار، یک سلسله اقدامات مطالعه شده و بررسی شده توسط متخصصین امر هست که از تجربه لازم هم برخوردار هستند برای اینکه دانش نظری را تبدیل به راهکار عملی بکنند، اما آن چیزی که در پاسخ سوال شما می خواهم بگویم این هست که مشکل کشور ما به صورت افزون از اقتصاد به سیاست تبدیل شده است، یعنی آن چیزی که می تواند گره گشا باشد، تحولات گسترده در سیاست و در مدل حکمرانی ماست. ما باید رویکردمان را از چالش آفرینی یا چالش پایدار با دنیا به تعامل تغییر بدهیم.

من ادعا نمی کنم که ما مقصر همه این اتفاقات هستیم، بخشی را ما مقصر هستیم، بخشی را کشورهای دیگر من جمله امریکا یا برخي کشورهای منطقه، اما من فکر می کنم که رویکرد ما در تشدید این چالش ها خیلی موثر بوده و اگر رویکردمان را عوض می کردیم می توانستیم مقداری را ما اصلاح کنیم و مقداری را  دیگران و شرایط بهبود پیدا کند. در حوزه داخلی هم مشکلات عدیده ای داریم، به نظر من حاکمیت خیلی فشار را روی زندگی مردم گذاشته، سبک زندگی مردم، رفتار مردم، منش مردم، نوع فعالیت اقتصادی شان، نوع برخوردشان، نوع پوشش شان، روی خوراکشان، همه چیز الان تحت کنترل است و خب هیچ اکوسیستم انسانی و حتی اکوسیستم جانوری نمی تواند با این فشار و تحدید پایدار بماند.

شما فرض کنید اگر یک تعدادی موجود زنده چهارپا را هم داخل یک اصطبلی و آغلی جمع کنیم که هر طوری که می خواهند فشار وارد بکنند به آنها که بروند در یک گوشه تنگی همه توی هم دیگر بلونند یا اینکه در خوردنشان محدودیت هایی به وجود بیاید یا امکان این را نداشته باشند که از فضای باز و آزاد استفاده بکنند یا اینکه مرتب صداهای گوش خراش بشنوند و به وحشت بیافتند، این چهارپایان هم بعد از مدتی لاغر می شوند، بیمار و خموده می شوند و از بین می روند، حتی شما با حیوان هم نمی توانید برخورد کنترلی همه جانبه بکنید و انتظار داشته باشید به شما شیر بدهد، گوشت بدهد و بتوانید از آن استفاده کنید. انسان هم یک موجود زنده است و نیاز به این دارد که بتواند سبک زندگی را که برای خودش انتخاب می کند و با آن راحت است، داشته باشد. پس در بعد داخلی هم مشکلات این چنینی داریم که به نظرم عملا دست و پای اقتصاد ما را بسته است. تا سیاست بین المللی و سیاست داخلی و رفتار حاکمیت با مردم بهبود اساسی پیدا نکند، گره های جدی از اقتصاد ما باز نمی شود. اصل موضوع این است.

تا چه اندازه تصميم هاي مديريتي مي تواند در حل مشكل موجود تاثيرگذار باشد؟

من انکار نمی کنم که با چند تصمیم مدیریتی، بعضی موارد را می شود بهبود بخشید، ولی گشایش های اصلی و جدی در اقتصاد ما به وجود نمی آورد و ما را اتفاقا از تصميمات اصلي و اساسي غافل می کند. من مرتب به دوستانم می گویم که ما دلمان را به اصلاحات کوچک و در سطح عملیاتی خوش نكنيم، چون این اصلاحات جزئي ما را از اصلاحات سطح کلان و تغيير پارادایم و اصلاح روش غافل می کند. فکر می کنیم با اصلاح شدن دو تا بخش نامه، وضع بخش خصوصی و وضع اقتصاد خوب می شود، در حالی که این نیست. مثالی که می زنم این است که ما به دنبال این هستیم که در یک عمارت، روي دیوارش یک آجر بگذاریم و با آجر روی آجر گذاشتن این دیوار را بالا ببریم، ولی به آن طرف عمارت توجه نمی کنیم که چند نفر با بولدوزر دارند دیگر دیوارهای عمارت را خراب می کنند. یعنی در زمانی که ما دو تا آجر روی هم گذاشتیم، آنها نصف یک دیوار را خراب کردند. این مقایسه بین اصلاحات در سطح عملیاتی با تخریب هایی در سطح راهبردی و پارادایمی است که اندازه شان اصلا متناسب با هم نیست.

منبع: مصاحبه با پدرام سلطانی منتشر شده در نشریه اتاق بازرگانی قم

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *