دردها و چالشهای اقتصاد ایران که گریبان صاحبان بنگاههای اقتصادی را گرفته، بی نهایت به نظر میرسد. با محیط کسب و کاری که هر روز، از مانع پرتر میشود، آیا میتوان بنگاه های بخش خصوصی را در زمینه سرمایه گذاری در اکوسیستم استارت آپی فعالانه دید؟ با جود همه چالش های فضای کسب و کار، چه انگیزهای زمینهساز سرمایهگذاری این بنگاهها در اکوسیستم استارتآپی خواهد بود؟ پدرام سلطانی، عضو سابق هیئت نمایندگان اتاق تهران در اینباره از انگیزه بنگاههای خصوصی برای سوار شدن به قطار نوآوری میگوید. به گفته سلطانی، در همه جای دنیا، سرمایهگذاریهای جسورانه بنگاههای اقتصادی با اما و اگرهایی در حوزه استارت آپها همراه است اما آنچه به انجام این سرمایهگذاریها میانجامد، آیندهنگری صاحبان بنگاهها و توجه ویژه آنها به فناوری است. با توجه به راهاندازی گروه سرمایه گذاری پرسال به عنوان بازیگر جدید در زیست بوم فناوری و نوآوری ایران و سرمایهگذاری این گروه در استارتآپ هایی مثل کشمون، در این گفت وگو درباره تجربه ارتباط با استارتآپها هم صحبت شده است. به گفته پدرام سلطانی، شروطی که سرمایه گذاران برای موسسان ستارتآپها در نظر میگیرند، میتواند مسیر حرکت آنها را روشن کند و در ارزیابی مستمر آنها از مسیری که پیمودند موثر است.
مجموعه بخش خصوصی در ایران را میتوان شرکتهای متقدمی دانست که سالها سابقه فعالیت در حوزههای مختلف صنعت، معدن و کشاورزی و تجارت را دارند. بخش عمدهای از مدیران در بخش خصوصی علاقهای به حوزههای نو و استارتاپ ها که بهعنوان کسبوکارهای خرد در جامعه مطرح میشوند، نشان نمیدهند. در یک دوره اتاق بازرگانی تهران تلاش کرد بین این شرکتها و کسبوکارهای نوپا پُل بزند. در روند برگزاری برنامههایی که برای ارتباط هرچه بیشتر این دو گروه انجام شد، چند پرسش اساسی مطرح شد. اینکه اصلاً چرا یک شرکت متقدم در بخش خصوصی باید در یک استارتاپ سرمایهگذاری کند؟ بهویژه که نرخ شکست استارتاپ ها بسیار بالا و روند بازگشت و بازدهی سرمایه در این کسبوکارها بسیار طولانی است. چطور باید یک فعال بخش خصوصی را قانع کرد در اکوسیستم استارتاپی سرمایهاش را به کار بیندازد؟
در بخش خصوصی ایران مثل سایر کشورها، تفاوت شخصیت و رویکردهای فعالان بخش خصوصی است که زمینه سرمایهگذاریهای متفاوت و مختلف را فراهم میکند. این تفاوتها باعث میشود آنها به سرمایهگذاری در فعالیتهای اقتصادیای تمایل پیدا کنند که باوجود ریسک بالا، از نوآوری و خلاقیت بیشتری برخوردار است. تعدادی زیادی از فعالان بخش خصوصی به چنین کسبوکارهایی تمایل نشان نمیدهند. درواقع از بین شرکتهای متعارف یا شرکتهایی با مدلهای کسبوکار قدیمیتر، که سابقه چند دههای هم در فعالیتهای اقتصادی مختلف دارند، درصد کمی متمایل به سرمایهگذاری در حوزههای با ریسک و نوآوری بالاترند. آمار دقیقی درباره این فعالان اقتصادی ارائه نشده اما تصور من این است که این آمار، دورقمی نیست و یا اگر دورقمی است، این رقم بسیار پایین است. شاید این رقم به 5 یا 6 درصد از مجموع فعالان بخش خصوصی برسد. ممکن است در کشورهایی با ریسکپذیری بیشتر، که کسبوکارهای سنتی با سرعت بیشتری به سمت مدلهای جدید حرکت میکند، این رقم به 10 تا 12 درصد برسد. بنابراین، در اینجا بحث ما قانع کردن افراد نیست. مثل این است که بخواهیم همه را برای سرمایهگذاری در بورس قانع کنیم یا از همه بخواهیم در ارز، مسکن یا در رمز ارز سرمایهگذاری کنند. بهطور طبیعی هر یک از این بازارها طرفدارانی دارد و افراد و شرکتها بر اساس راهبردهایی که برای توسعه سبد سرمایهگذاری دارند، در هر یک از این بازارها سرمایهگذاری میکنند.
به نظر شما در بخش خصوصی، چه فعالان اقتصادی به سرمایهگذاریهای جسورانه علاقه بیشتری نشان میدهند؟
اصولاً کسانی که به سرمایهگذاری جسورانه میروند، به چند موضوع توجه دارند. نکته نخست اینکه ماهیت این سرمایهگذاری برای آنها جذاب است. به این معنا که میخواهند مدلی از کسبوکار را تجربه کنند که با مدل کسبوکاری که سالها دنبال کردند، متفاوت است. آنها میخواهند پتلفرم ها یا چارچوبهای جدیدتری که ایجاد شده را تجربه کنند. اما این موضوع نافی لزوم توجه آنان به روشهای حرفهای سرمایهگذاری و انجام غربالگریهای موردنظرشان نیست. به همین دلیل بعضی سرمایهگذاران از مسیر تشکیل صندوقها وارد حوزههای جدید کسبوکار میشوند و بعضی دیگر، ترجیح میدهند با ارقام کوچکتر، در جایگاه سرمایهگذاران فرشته، با رویکردهای حمایتی در کسبوکارهای نوپا سرمایهگذاری کنند.
نکته دوم اینکه، بهطورمعمول سرمایهگذاری بخش خصوصی در کسبوکارهای نوپا و استارتاپ ها با نگاه سودآوری انجام نمیشود. بیشتر این سرمایهگذاران علاقه دارند سوار این قطار شوند و کسبوکارهای خودشان را هم همراه کنند. این شرکتها در حوزههایی سرمایهگذاری میکنند که به فعالیت آنها نزدیک است. خودروسازان در دنیا در استارتاپ هایی سرمایهگذاری میکنند که راهکارها، راهحلها و مدلهای جدیدی را در بخشهای مختلف صنعت ارائه میکند. برای مثال نرمافزارهایی که در حوزه خودروهای خودران، الکترونیکی و هوشمند عرضه میشود، موردعلاقه این سرمایهگذاران است. درواقع هر کسبوکاری استارتاپ قرینه خودش را دنبال میکند. یک شرکت فعال در حوزه کشاورزی به دنبال راهحلهایی برای سادهتر شدن کارها و هوشمند سازی کشاورزی، بالا بردن میزان محصول و کاهش میزان نهادههاست. فعالان قدیمی حوزه خردهفروشی، بر پتلفرم های فروش آنلاین و موضوعاتی ازایندست سرمایهگذاری میکنند. این گروه از سرمایهگذاران در بخش خصوصی میخواهند مدل کسبوکاری که امروز دارند، در سالهای آینده در رقابت با مدلهای جدید کسبوکار عقب نماند و بهرهور باقی بماند. به همین دلیل سرمایهگذاری در استارتاپ ها و تملک آنها که بهاصطلاح acquisition گفته میشود، انجام میشود. در مدلهای توسعه کسبوکارها، یک رشد ارگانیک داریم که در فرایند انجام فعالیتهای کسبوکار حاصل میشود. ادغام و تملک شرکتی با شرکتهای دیگر هم از روشهای دیگر توسعه کسبوکار است. بسیاری از استارتاپ ها با همین روش توسط شرکتهای بزرگی که پیشتر در آنها سرمایهگذاری کردند، خریده میشوند، تا تحت کنترل مستقیم آنها قرار بگیرند و در این مسیر، شرکتهای باسابقهتر هم با سرعت بالاتری، فرایند فناورانه شدن را طی کنند.
تجربه شما در گروه سرمایهگذاری پرسال در مواجهه با استارتاپ ها چطور بوده است؟
شرکت ما از نوع شرکتهای دوم است و البته به نسبت، تمایلی هم به نوع اول داریم. ما در مجموعهمان تلاش میکنم در استارتاپ هایی سرمایهگذاری کنیم که به حوزه فعالیت کسبوکار نزدیک است، هدف ما پیوند آینده کسبوکارمان با کسبوکارهای نوآور، فنآور و خلاق است و میخواهیم از محل بهرهوری ناشی از این پیوند، کسبوکار خودمان را متحول کنیم. درنهایت هدف ما این است که در زمینه کاری خودمان از قطار توسعه جا نمانیم. سرمایهگذاری ما در استارتاپی مثل کشمون از همین جنس و با همین دغدغه انجام شد. حوزه کار کشمون کشاورزی است و استعداد صادرات به کشورهای دیگر هم در مورد محصولات کشمون وجود دارد، یعنی کاری که برای سالها در مدلهای متعارف آن، در شرکت ما انجامشده است. ما با سرمایهگذاری در کشمون تلاش کردیم با حضور در یک استارتاپ، محصولاتی که با این مدل جدید در حوزه کسبوکار عرضه میشود را، به سبد صادراتیمان اضافه کنیم.
در آسیبشناسی سرمایهگذاری شرکتهای متقدم بخش خصوصی در استارتاپ ها و کسبوکارهای نوپا، تفاوت ادبیات مؤسسان استارتاپ ها و صاحبان و مدیران شرکتهای بزرگ بهعنوان یک مانع مطرح شده است. تجربه شما دراینباره چیست؟ آیا چنین تفاوتی وجود دارد؟
بله به نظر من هم این تفاوت در ادبیات وجود دارد اما در مسیر شکلگیری و تکامل ارتباطات بین استارتاپ ها و مدیران کسبوکارهای باسابقه، اتفاقات خوبی در حال رخ دادن است. یکی از آنها انتقال تجربه این مدیران سازنده و باسابقه کشور به اکوسیستم استارتاپی ایران است. این مدیران باسابقه طولانی که در فضای کسبوکار دارند، تجربه و بینش خود را به استارتاپ ها منتقل میکنند. این مزیت سرمایهگذاری شرکتهای باسابقه در استارتاپ هاست. این کسبوکارها آلبومی از دانش، تجربه و اطلاعات بازارند که میتوانند آن را در اختیار استارتاپ ها قرار دهند و بهعنوان مشاور و ناظر در کنار آنها ظاهر شوند. در این بخش ارتباطات، سازنده و سودمند است. بخشی که ارتباطات در آن کمرنگ یا ضعیفتر میشود، شاید آن بخشی است که از اقتضائات مدلهای تازه در کسبوکارهای نوپا و استارتاپ ها نشاءت میگیرد. جایی که مدلهای کسبوکاری استارتاپ ها اقتضا کرده، انعطاف کاری بیشتری نسبت به محیطهای کاری مدیریتشده در آن وجود دارد. یا جایی که با روشهای معمول و متعارف انعطاف در کار بیشتر شده و فضای غیررسمیتری شکل گرفته است. در چنین فضایی بهطور حتم تقسیمکارها و مسئولیتها متفاوت است. اصولاً مؤسسان استارتاپ ها هم از نسل جواناند و فاصله فرهنگی که بین آنها و نسلهای پیش از آنها وجود دارد، محدودیتهایی را در ارتباط ایجاد میکند و بهعنوان یک مانع مطرح میشود.
راهحلی در این زمینه وجود دارد؟
بله. شرکتهای سرمایهگذار در استارتاپ ها برای رفع این مانع، گروههای سرمایهگذاری را ایجاد میکنند. در این گروهها مدیران و کارشناسانی به کار گرفته میشوند که با اکوسیستم استارتاپی و نوآوری آشنایی دارند و مثل پل ارتباطی بین شرکتهای سرمایهگذار و استارتاپ ها عمل میکنند. این گروههای سرمایهگذاری نظرات و دیدگاههای دو طرف را بهم نزدیک میکنند. پایش، نظارت و ارزیابی استارتاپ ها در این گروه طوری انجام میشود تا برای استارتاپ ها مانعی ایجاد نکند. بهطورکلی نظارت و ارزیابی برای استارتاپ ها خوشایند نیست. آنها ترجیح میدهند بدون قیدوبند و تعهد سرمایه را بگیرند و خرج کنند اما مدل درست سرمایهگذاری و مدیریت ریسک اقتضا میکند سرمایهگذار برای سرمایهای که به استارتاپ میرود، شرایط و تعهداتی را در نظر بگیرد. تنظیم شاخصهای کلیدی عملکرد یا setting KPI استارتاپ ها را به پایش فصلبهفصل ملزم میکند و فاصله استارتاپ با این شاخصها سنجیده میشود. اگر فاصلهای بین شاخصها و عملکرد استارتاپ ها وجود داشته است، ممکن است کار متوقف شد، قراری که گذاشتهشده توسط استارتاپ نقض شود. موارد و جزییات زیادی باید بررسی شود. گروههای سرمایهگذاریای که شرکتها ایجاد میکنند، علاوه بر رسیدن به زبان مشترک، مسئولیت بررسی این جزییات را هم بر عهده دارند و باوجودآنها، ارتباط استارتاپ ها و سرمایهگذاران تسهیل میشود.
یکی از مسائل جدی برای مؤسسان استارتاپ هایی که در آغاز مسیر جذب سرمایه قرار میگیرند، بحث تضمین، وثایق و شروط سرمایهگذاران است. آنها نگراناند درنهایت عمده سهامشان را از دست بدهند یا بعضی میگویند آزادی عمل آنها پس از جذب سرمایه از سرمایهگذاران خصوصی بهشدت محدودشده است. نظر شما دراینباره چیست؟
من فکر میکنم موفقیت یک کارآفرین جوان، ماهر، خلاق و نوآور، کارآزموده و مجهز به دانش روز، درگرو همین تعهداتی است که در قبال جذب سرمایه به سرمایهگذار میدهد. این تعهدات باعث میشود کارآفرین جوان نسبت به اهدافی که تعیین کرده و رشد کسبوکار اهتمام بیشتری نشان دهد و گروهش را بهدرستی برای رسیدن به اهداف هدایت کند. باوجوداین تضمینها کارآفرین جوان، با همه توان برای رسیدن به شاخصهای کلیدی ازجمله میزان فروش، جذب مشتری و دنبال کنندگان تلاش میکند. به عبارت سادهتر، این تعهدات و شروط ترازی است تا مؤسسان استارتاپ بدانند در مسیر درست حرکت میکنند یا خیر. شاید بتوان گفت این تفاوت نسل ما و مؤسسان استارتاپ هاست. وقتی ما کارمان را شروع کردیم، بهطور مرتب در فضای ارزیابی خودمان بودیم. بهطور مداوم از خودمان میپرسیدم آیا در مسیر رشد هستیم، پیشرفت میکنیم یا خیر؟ در سالهایی که نسل ما کارش را شروع کرد، کمتر شرکتهای کوچک و متوسط و کارآفرینان جوان به سازوکارهای خودارزیابی از جنبههای مختلف دسترسی داشتند. اما امروز این شانس با به عبارت بهتر موهبت در فضای جدید سرمایهگذاری برای کارآفرینان جوان وجود دارد تا علاوه برجذب آسانتر سرمایه نسبت به سالهای گذشته، فرصت ارزیابی خود را هم پیدا کنند. زمانی که ما کارمان را شروع کردیم، اگر از خانواده مرفه نبودیم، باید از بانکها با سختی سرمایه میگرفتیم و اگر کسبوکار با شکست مواجه میشد، آن کارآفرین جوان بدهکار بانک باقی میماند و اگر وثایق او کافی نبود و رد میشد، همهچیز را از دست میداد. اما امروز، روشهای سرمایهگذاری در استارتاپ ها بیشباهت به باند فرودگاه نیست که مسیر برای هواپیماها در آن با چراغهایی علامتگذاری شده است. این فرصتها در زمان ما نبود. کارآفرینی در آن سالها مثل شنا وسط دریای بزرگی بود که نمیدانستیم به کدام سمت شنا کنیم و بر اساس حس یا تجربه کمی که اندوخته بودیم، جهت را انتخاب میکردیم و به جلو حرکت میکردیم.
البته من باور دارم سرمایهگذار باید در کنار همه تعهداتی که از مؤسسان استارتاپ ها میگیرد و نا اطمینانیهایی که پس از بستن قرارداد در فضای کسبوکار وجود دارد، یا ریسکهای بزرگی که محقق میشود و آثار چشمگیری بر استارتاپ ها دارد، انعطاف هم از خود نشان بدهد. اما بااینوجود، مشخص کردن سازوکارها و در نظر گرفتن شروط در قراردادها بهطور طبیعی پیگیری میشود. سالهاست که محیط کسبوکار در جهان بر اساس همین شروط و تعهدات و تضمین پیش میرود و این مدلها در جهان به نتیجه رسیده است. هرچند هرچه پیش میرویم، تعهداتی که از آنها حرف میزنیم، شکل پویاتری به خود میگیرد و در حال تحول است اما جهان کسبوکار هیچگاه خالی از آن نشده است.
یک نکته دیگر اینکه اکوسیستم استارتاپی در کشور ما مثل دیگر فعالیتهای دیگر که پس از انقلاب در ایران آغازشده، از فرایند جهانیاش عقب است. یعنی ما دو دهه دیرتر از دیگر کشورها شروع کردیم. در این شرایط نباید انتظار داشت سرمایهگذاران ما بهسرعت سرمایهگذاران کشورهای پیشرو در این زمینه رفتار کنند و خود را با آخرین اقتضائات سرمایهگذاری تنظیم کنند. بهویژه که محیط کسبوکار در ایران پر چالش است و مقرراتی وجود دارد که سرمایهگذاران باید خود را با آن منطبق کنند. همچنین در اکوسیستم استارتاپی ما، بین استارتاپ های ایرانی و استارتاپ های بالنده و پیشرفته جهانی فاصله وجود دارد و همه در مسیر پر کردن این شکاف حرکت میکنند.
یکی از پرسشهای ما درباره بحثی است که در اینوتکس 2020 در پارک علم و فناوری پردیس مطرح کردید. مهمان یکی از رویدادها بودید و به سرمایهگذاری نهادهای حاکمیتی در اکوسیستم استارتاپی اشاره کردید و گفتید این آسیبزاست و البته به فعالان اکوسیستم استارتاپی هم توصیه کردید که از این سرمایهها استقبال نکنند. با توجه به اینکه پرونده ما درباره جذب سرمایه در اکوسیستم استارتاپی است خوب است که درباره سرمایهگذاری این نهادها در اکوسیستم استارتاپی ایران صحبت کنیم. اینکه چرا به نظر شما سرمایهگذاری آنها در کسبوکارهای نوپای ایرانی آسیبزاست بااینکه بعضی گزارشها میگوید این نهادها به تعدد در اکوسیستم سرمایهگذاری میکنند و شاید با سختی کمتری نسبت به دیگر سرمایهگذاران با مؤسسان رفتار میکنند.
در کشورهای با اکوسیستم استارتاپی سالم، دو نوع سرمایهگذار داریم که با سهولت بیشتری به استارتاپ ها سرمایه میدهند. سرمایهگذار نوع اول، سرمایهگذار فرشته است، سرمایهگذارانی که اندازه سرمایههایشان کوچک است. دیگری، صندوقهای دولتیاند که با رویکرد ترویج کارآفرینی و سرعت بخشیدن به تحولات فناوری و نوآوری، در حوزههایی با ریسکهای بالا سرمایهگذاری میکنند. این صندوقها چشمداشتی به بازدهی سرمایهگذاری ندارند و در بسیاری از موارد، بهطور بلاعوض به استارتاپ ها و کسبوکارها پول میدهند. در کشور ما هردوی این سرمایهگذاریها وجود دارد اما گروه سومی هم داریم که همان مجموعههای خصولتی اند یعنی نهادهای نظامی و شبهنظامی و انقلابی. این نهادها بهوفور پول در اختیار دارند، پولی که حاصل فعالیتهای اقتصادی نیست بلکه ناشی از سرازیر شدن نقدینگی از منابع تعریفشده برای آنهاست. داراییها، نقدینگی و سرمایه این نهادها ناشی از مدیریت مدبرانه، تلاش و خلاقیت در مجموعههای آنها نیست بلکه بهآسانی، از منابعی خاص بهدستآمده است. به همین دلیل این نهادها این پول را در هر حوزهای بهآسانی خرج میکنند و یکی از این حوزهها هم، اکوسیستم استارتاپی و کارآفرینی است. حمایت از کارآفرینی شاید جزیی از رویکرد آنهاست اما آنچه من فکر میکنم تلاش آنها برای تبدیلشدن به بازیگر اصلی اکوسیستم استارتاپی ایران و مصادره آن است. این نهادها به سیطره بر اکوسیستم است که علاقه دارند چراکه خود برخاسته از مصادرهها و تحولات سالهای نخست انقلاباند و با همین روشها تا امروز به کارشان ادامه دادهاند. داراییهای اصلی این نهادها از مصادره اموال بهدستآمده است. آنها هنوز فرهنگ مصادره را دارند. در دهه 80 که خصوصیسازی با هیاهوی بسیار کلید خورد، بسیاری از این شرکتهای مصادره شده بزرگ و سود ده، دوباره به بخشهایی از حاکمیت واگذار شد. امروز پولهای هنگفتی که از سالهای نخست انقلاب، و دهههای بعد مثل دهه 80 و 90، بهدستآمده و در جریان خصوصیسازی وارد این مجموعهها شده، باید جایی خرج شود. اما تمایل اصلی این نهادها این است که با این پول، قدرت بیشتر به دست آورند و انحصار مجموعههای دیگر را هم به دست بگیرند که یکی از آنها، همین حوزه نوآوری، فناوری و اکوسیستم استارتاپی است. کنترل کارآفرینان جوان هدف نهایی سرمایهگذاری این نهادهاست چراکه نگرانی عمده این نهادها این است که اگر بخشی از کنترل خارج شود، بهمثابه تهدید برای آنها عمل کند. با توجه به سابقه این نهادها و رویکردهای آنها در حوزههای مختلف، این هشدار را باید به کارآفرینان جوان و بخش خصوصی واقعی داد تا از سرمایهگذاری آنها استقبال نکنند، چراکه بادآورده را باد میبرد. بسیاری از استارتاپ هایی که با روشهای این نهادها پول میگیرند و بدون برنامه خرج میکنند، بهرهوری لازم را ندارند. جنس سرمایهگذاری این نهادها درنهایت به از بین رفتن این استارتاپ ها منجر میشود و اگر استارتاپی هم خوب رشد کند، بهعنوان استارتاپ تحت امر این نهادها شناخته میشود و باید در چارچوبهای موردنظر آنها فعالیت کند. این مصادرهای که از آن حرف میزنیم، نه لزوماً مصادره سهام بلکه مصادره آینده، خلاقیت، توان مدیریت و تحرک کسبوکارهای نوپاست.
از نکات مهم دیگری که در فرایند جذب سرمایه به آن اشاره، تقلیدی بودن ایدهها و مدل کسبوکارهای نوپاست. درواقع سرمایهگذاران به سرمایهگذاری بر ایدههای تکرار شده در دیگر کشورها تمایل بیشتری نشان میدهند تا ایدههای نویی که برخاسته از شرایط کشور است. با این گزاره موافقید؟
این برای همه سرمایهگذاران مصداق ندارد اما روشی برای مدیریت ریسک است. سرمایهگذاران فکر میکنند مدل کسب کاری که جای دیگری پیاده شده و جواب داده، شانس بیشتری برای به نتیجه رسیدن در ایران دارد. به همین دلیل به این نکته هم توجه میکنند اما الزاماً، همه استارتاپ هایی که مشابه خارجی دارند، موردتوجه سرمایهگذاران نیستند. ما چنین تجربهای نداشتیم و برعکس من فکر میکنم این قسمت هنرمندانه و پیشروتر کار است که بتوانید ایدههای خوب، استارتاپ ها و مدل آنها را موشکافانه ارزیابی کنید و با توجه به تجربه و دانشی که در گروههای سرمایهگذاری حرفهای وجود دارد، به این نتیجه برسید که خدمات یا محصول یک استارتاپ، نیاز بازار است. این بازار هدف میتواند بازار ایران، بخشی از صنایع در ایران یا خارج از ایران را شامل شود و این کالا یا خدمت میتواند جایگزین کالا یا خدمت دیگری شود، چراکه از حیث قیمت تمامشده بهصرفهتر است یا ارزش بیشتری برای مشتری دارد. من برعکس کسانی که به توجه بیشتر به استارتاپ های تکراری تأکیددارند، فکر میکنم استارتاپ های شکوفا و موفق آینده، چه در ایران و چه در کشورهای دیگر، بهشرط مساعد بودن شرایط در محیطهای کسبوکار، با ایدههای جدید است که شکل میگیرند. البته در ایران، فارغ از ایده خوب یا بد، همهچیز در محیط کسبوکار برای شکست استارتاپ هاست که تدارک شده است اما بااینوجود، اگر یک گروه خوب ایده خوب و جدیدی را اجرا کند، سرمایه جذب کند و سایر اجزای لازم برای رشد یک کسبوکار نوآور هم برای آن فراهم شود، نسبت به استارتاپ هایی که همدیگر را تکرار میکنند، سریعتر و با شیب بیشتری رشد میکند. میبینیم بیشتر استارتاپ های سرآمد در ایران، نوعی استارتاپ های تقلیدیاند اما آنها را میتوان موج نخست استارتاپ ها در ایران دانست. ایجاد استارتاپ هایی تقلیدی هم البته در همه جای جهان انجامشده است. کارآفرینان جوان، زرنگ و گوشبهزنگ بلافاصله ایدهها را تکرار میکنند اما این نافی موفقیت صاحبان ایدههای جدید نیست.
نکته مهم اینکه رقابت با استارتاپ های موج اول در ایران دیگر کار استارتاپ های جدید و جوان نیست. مگر اینکه گروههای قوی با اتکا به منابع خودشان با چنین کسبوکارهایی رقابت کنند. برای مثال اگر رقابت با مجموعهای مثل دیجی کالا در ایران، از چند گروه بیشتر ساخته نیست. گروههایی که در بازار خردهفروشی و کالای FMCG فعالیت میکنند، میتوانند بهشرط خلاقیت، نوآوری و انعطاف، بهعنوان رقیب دیجی کالا در بازار فعالیت کنند. هرچند هیچ تضمینی در این زمینه وجود ندارد اما احتمال آن مطرح است. اگر این دسته از استارتاپ ها را کنار بگذاریم، به نظر من آینده اکوسیستم استارتاپی ایران، در گروه ایدههای جدید است. ایدههایی که حتی اگر در آنسوی دنیا پیاده شده، کمتر موردتوجه قرارگرفته و حالا باید بر اساس سلایق و علائق مشتریان هوشمندانه بومی یا متناسبسازی شود. آنهم با خط قرمزهای فراوانی که در ایران وجود دارد.
منبع: مصاحبه با پدرام سلطانی منتشر شده در ماهنامه آیندهنگر
هیچ آیتمی برای نمایش وجود ندارد.