اگر مسئولین به صورت واضح، معقول و باورپذیر پاسخ پرسش «حالا چی می شه؟» را ندهند مردم در مقام تشخیص «حالا چکار کنیم؟» دست به اقدامات تدافعی میزنند تا خود را از گزند آینده نامعلوم حفظ کنند.
این دو پرسش دنیای ذهنی این روزهای مردم ماست. آنقدر در دو سه ماه گذشته با این دو پرسش روبرو شدهایم که بهصورت هذیان گونه در ذهن و فکر ما رژه میروند. مردم کوچه و بازار، از هر طبقه و قشری، جویای پاسخها و نظرات هم در باب این سئوالات هستند.
در نگاه من پاسخ پرسش «حالا چی می شه؟» هنر یک حکمرانی است. این پرسش آیندهای است که یک دولت برای مردمش ترسیم میکند. او با نشان دادن این آینده مردم را در مسیر حرکت ملی گسیل میکند. هرکس در اندازه خواست و آرزوی خود راهی این آینده میشود. اگر حاکمیت تصویر «حالا چی می شه؟» را برای مردم واضح و قابل تشخیص بکشد، مردم کم و بیش پاسخ «حالا چکار کنیم؟» را در خواهند یافت.آینده، نقطه مشخصی برایشان خواهد شد و هر کس با وسیله و توشه خود به سوی آن راه خواهد افتاد. هنگامی که این اتفاق بیافتد کشور به راه خواهد افتاد، زیرا جهت حرکت مردم کم و بیش یکسان و یکنواخت خواهد شد. رشد اقتصادی، توسعه فرهنگی، حرکت علمی، اشتغال، خلاقیت و فناوری، همه و همه راه خود را پیدا میکنند. به فوتبال نگاه کنید! تصویر واضح و مشخص است: «دروازهات را حفظ کن، دروازه حریف را بگشا!» فوتبالیست خوب کسی است که این تصویر واضح را در ذهن نگه دارد و برای رسیدن به آن تلاش کند.
دوره گذشته ریاست جمهوری آقای روحانی هدف، گشایش در تعاملات بین المللی و حل مشکل هستهای بود. این هدف را تقریباٌ همه مردم فهمیده بودند. تصویر ساده بود و تکلیف همه هم مشخص. در این دوره اما هیچ چیز مشخص نیست. در این دوره پاسخی به پرسش «حالا چی می شه؟» از سوی دولت و مقامات ارشد داده نشده است. ارکان کشور برای تعیین پاسخ این سئوال با هم به فهم مشترکی دست نیافتهاند.
تشویش و التهاب جامعه از این است که مردم یک قدمی خود را تاریک میبینند زیرا دولت (در معنای عام آن) نه راهی ترسیم کرده و نه نوری بر آينده انداخته است. رئیس محترم جمهور با مردم حرف می زند و ایشان کنجکاوانه در جستجوی پاسخ به پرسش “حالا چی می شه؟” هستند اما هیچ سرنخی به دستشان نمی آید. تمام حرف مسئولین این است که حریف می خواهد به ما گل بزند. این ترسیم آینده نیست. مردم باید بدانند هدف دولت، هدف بلند مدت کشور و رویکرد مشخص حاکمیت ما چیست در غیر این صورت هرکس به سمتی توپ میزند، و برخی هم توپ را بر میدارند و میبرند.
سرمایه اجتماعی یک کشور هم تنها میتواند پشت پاسخ به سئوال «حالا چی می شه؟» جمع شود. اگر کسی به این سئوال پاسخ داد و مردم پاسخ او را پسندیدند، به او رأی خواهند داد یا پشت سر او خواهند ایستاد، و او این گونه سرمایه اجتماعی پیدا میکند. اگر به این سئوال پاسخ نداد مردم به پاسخ «حالا چکار کنیم؟» او هم توجه نخواهند کرد زیرا نخست باید این باور را بیابند که او مقصد را شناخته و نشان داده است.
کشور ما به صورت خزنده و آرام هدفش را گم کرده است. رویکردهایی که از زبان برخی مسئولین، به عنوان هدف، جاری میشود آنقدر مبهم و با یکدیگر متناقضند که در جامعه مقبولیت نمییابند. اهداف سالانه و کوتاه مدت ما آنقدر زیگزاگ و متقاطع هستند که هیچ مقصدی را نشانه نمیروند. حتی همین اهداف کوتاه مدت و زیگزاگ، امروز دیگر وجود ندارند. اگر کسی در سطح عالی کشور به صورت واضح، معقول و باورپذیر پاسخ پرسش «حالا چی می شه؟» را ندهد مردم در مقام تشخیص «حالا چکار کنیم؟» دست به اقدامات تدافعی میزنند تا خود را از گزند آینده نامعلوم حفظ کنند. ارز میخرند، طلا میخرند، فرصت طلبی میکنند، مهاجرت میکنند، انواع تخلفات را مرتکب میشوند و سر آخر اعتراض میکنند، در فضای مجازی ناسزا میگویند و با هم گلاویز می شوند.
تعریف ما تاکنون در مقوله «حکمرانی خوب» با دنیا متفاوت بوده است. برای همین پاسخ سئوالات ساده اما کلیدی را، که یک کشور را باید هدایت کند، ندادهایم. ما باید هرچه سریعتر به سئوالات اساسى رایج در جامعه پاسخ بدهیم، پاسخهای شفاف و قانع کننده. احاله کردن پاسخها به شش ماه و یکسال آینده هزینه حفظ یکپارچگی و سرمایه اجتماعی را باز هم بالاتر میبرد. مردم حق دارند که از رئیس جمهور و مسئولینشان بخواهند که دست از موعظه ایشان بردارند و ساده و صریح بگویند که «حالا چی میشه؟»
بدون دیدگاه