دکتر پدرام سلطانی از چهرههای جوان و پرکار اتاق بازرگانی ایران است که همراه با موج تحولخواهی که از زمان ورود محمدرضا بهزادیان، رییس سابق اتاق بازرگانی تهران وارد عرصه انتخابات پارلمان بخش خصوصی ایران شد و در حال حاضر نایبرییس اتاق بازرگانی و صنایع معادن تهران است.
دکتر پدرام سلطانی از چهرههای جوان و پرکار اتاق بازرگانی ایران است که همراه با موج تحولخواهی که از زمان ورود محمدرضا بهزادیان، رییس سابق اتاق بازرگانی تهران وارد عرصه انتخابات پارلمان بخش خصوصی ایران شد و در حال حاضر نایبرییس اتاق بازرگانی و صنایع معادن تهران است. با وجود اینکه ایشان به تازگی دهه 40 زندگی خود را پشت سر گذاشته، ولی تجربه طولانی در فعالیتهای اقتصادی و تجربه مدیریتی دارد. حضور جوانان با ایدههای جدید و آشنا به علم اقتصاد دنیا در اتاق بازرگانی باعث شده پیگیری بعضی از مطالبات فعالان بخش خصوصی سرعت بیشتری بگیرد. در این گفتوگو سعی شده عقاید مدیریتی و دیدگاههای اقتصادی وی مورد کندوکاو قرار گیرد و نیمنگاهی هم به پیشنهادهای این فعال اقتصادی برای بازرگانان و علاقهمندان به اقتصاد داشته باشیم. متن مصاحبه با پدرام سلطانی را بخوانید.
فردی که کار پزشکی را رها میکند، پول قرض میگیرد و وارد بازار میشود، ضرر میدهد و شکست میخورد، اما ناامید نمیشود؛ MBA میخواند و دوباره وارد بازار میشود و در حال حاضر نایبرییس اتاق بازرگانی است… آیا میتوان در مورد این فرد اغراق کرد؟
برای من محتوا مهم است تا اینکه شما این مطلب را کجای نشریه کار کنید؛ یعنی موضوعاتی که گفته میشود و تیترهایی که زده میشود، بیشتر جنبه اغواکننده دارد. اما گاهی میبینم نشریه ها دیگر افراد را بیش از آنچه هستند، نشان میدهند. حال اینکه من بسیاری از افرادی را که بهعنوان کارآفرین معرفی میشوند از نزدیک میشناسم. بیشتر این افراد اگرچه فعال هستند، اما نه آنچنانکه در این نشریه ها در مورد آنها اغراق میشود؛ درواقع این افراد بیش از آن چیزی معرفی میشوند که هستند. گمان میکنم این رسالت حرفهای شماست که در این مورد حساس باشید و مراقبت کنید تا افراد همانگونه معرفی شوند که هستند.
چه اتفاقی میافتد که یک پزشک از کار پزشکی خود جدا و وارد کار بازاریابی میشود؟
طبیعتا توجه به اینکه شاید آینده مطلوب چیز دیگری است و اراده انجام این کار و شاید بهعبارت بهتر جسارت انجام این کار موجب شود تا آدم مسیر زندگی خود را عوض کند.
ظاهرا شما معتقد هستید آدم باید ریسکپذیر باشد. بهنظر شما در شرایط کنونی یک جوان ایرانی باید ریسکپذیر باشد؟
ریسک و موفقیت تا حد زیادی با هم در یک راستا قرار دارند. اینکه میگویم تا حد زیادی، بهخاطر این است که اگر افراد ریسکهای مدیریتپذیر و محاسبهشده را با جسارت انجام دهند، میتوانند موفق باشند؛ حتی اگر در ابتدای کار با شکست مواجه شوند، درصورتیکه کار خود را ادامه دهند، میتوانند نتیجه بگیرند. با این حال، ریسکهای حسابنشده و از جنس قمار بیشتر به شکست نزدیک است تا پیروزی و این ریسکها ممکن است فرد را نابود کند. من معتقدم اگر کسی در پی بهبود جایگاهش است، باید ریسکپذیر باشد. این فرد در هر جایگاهی که باشد، یک مدیر، دانشمند، ورزشکار، نویسنده و…، اگر براساس شناخت درست از توانمندیها و دانش خود دست به انجام ریسک بزند، میتواند در بازه زمانی طولانیتر از همقطاران خودش موفقتر باشد.
شما MBA خواندهاید و مدیریت ریسک هم یکی از نکاتی است که در این رشته تدریس میشود. شما بهعنوان کسی که در این رشته تحصیل کرده، وضعیت مدیریت ریسک را در ایران چگونه میبینید؟ آیا این مقوله در جامعه هم جایگاهی دارد یا تنها در دانشگاه تدریس میشود؟
من بارها گفتهام که ما در این چند دهه از جریان مدیریت دنیا عقب ماندهایم و با این مقدمه، پاسخ به پرسش شما منفی است. بهخاطر اینکه ما مدیرانی نداریم که توانمندی شناخت و انجام ریسک را در زمان و محل مناسب داشته باشند. شاید در جاهای تخصصی و کوچک این امر وجود داشته باشد؛ مثلا در جاهایی مانند ستاد بحران شهری یا سازمان انرژی اتمی. در جاهایی که کار پیچیدگی دارد ناخودآگاه این مقوله جا افتاده است، اما متاسفانه در سطح کلان جامعه و مدیریت عمومی این مقوله جایگاهی ندارد.
بهنظر شما در حال حاضر میتوان مدیریت روز دنیا را در ایران انجام داد؟
حتما. اگر شما از فناوری و علوم طبیعی صحبت کنید که پیشرفتشان در دنیای امروز به فناوری پیشرفته و بهروز و تیمهای گسترده مطالعاتی و پشتیبانی از آنها وابسته است، کار قدری مشکلتر میشود اما خوشبختانه در علوم انسانی این تفاوت وجود دارد که اگر کسی حتی بهتنهایی این علوم انسانی را فراگیرد، میتواند در محیط پیرامون خودش تاثیرگذار باشد؛ از نزدیکان و خانوادهاش گرفته تا شرکت، سازمان، دانشگاه یا هر مجموعهای که در آن مدیریت میکند. بنابراین در محدودهای از کار مدیریتی آگاهی نسبت به مدیریت کارساز است ولی ممکن است اگر بخواهد پا را از آن محدوده فراتر بگذارد، به افزایش سطح عمومی مدیریت در کشور نیاز داشته باشد. ما هنوز در اول راه هستیم و با اصلاح ناکارآمدیهای مدیریت کلان و ضعفهای آن فاصله داریم. در حال حاضر ما در سطح مدیریت خرد با مشکلات بسیاری روبهرو هستیم و واردشدن این دانش به حوزه مدیریتی میتواند تاثیرات مثبت بسیاری بر روند کاریمان بگذارد.
چگونه میتوان به یک روش مدیریت اثربخش در ایران رسید؟ منظورم در سطح بنگاههای اقتصادی خصوصی بزرگ است…
در سازمانی که به بخش خصوصی تعلق دارد، این نیاز وجود دارد تا مدیران آن سازمان نسبت به این نکته آگاه شوند که برای رسیدن به بهرهوری لازم است تجارب با دانش تلفیق شود و برای این کار سراغ کسب دانش بروند و مهمتر از همه بتوانند دانش را در مجموعه خود بهکار ببرند. درواقع هنر مدیریت این است که دانشی را که یاد میگیرند، بتوانند در مجموعه خود بهکار ببرند. ما به این هنر در بسیاری از رشتههای دیگر هم نیاز داریم و اگر افراد این هنر را داشته باشند، میتوانند در سازمانشان تاثیرگذار باشند. افراد هرچه در مدیریت تسلط پیدا کنند، ارزش منابع انسانی را بیشتر خواهند دانست. شاید برخی نسبت به این امر غفلت میکنند، اما مدیریت چیزی بهجز هنر انجامدادن کار بهوسیله دیگران نیست و هنگامیکه شما این دانش را یاد میگیرید اگر این انگیزه را نداشته باشید که دیگران را هم بهرهورتر و توانمندتر کنید، عملا این دانش فقط به چارچوب فکری شما محدود میشود. شما باید اثر مدیریت را در کار خود ببینید، نه در دانشی که بهدست آوردهاید. هنری که از آن حرف میزنم تنها در فراگیری دانش نیست، بلکه در بهکاربستن دانش در مجموعه مدیریتی است و در بهرهورکردن سرمایه انسانی نمود پیدا میکند.
در ایران نفت و محصولات نفتی به مردم تعلق دارد، اما چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، اختیار آن منحصرا در دست افراد خاصی بوده است. چرا من باید قبول کنم پدرام سلطانی بدون رانت وارد مجموعه شده است و کار میکند؟ کسی که زمانی بنیانگذار یا عضو اتحادیه صادرکنندگان محصولات نفتی بوده است و…
مفهوم نفت در ذهن کسانی که با آن آشنایی ندارند مفهومی عمومی است. هنگامیکه نام نفت بهمیان میآید، ذهن بیشتر افراد بهسمت نفت خام میرود، حالاینکه تابهامروز هم نتوانستهایم در نفت خام موفق باشیم. آن بخشی که شما از آن صحبت میکنید و در قبل و بعد از انقلاب فرازونشیبهای خاص خود را داشته است، از حوزه فعالیت بخش خصوصی واقعی بیرون است. فعالیت ما در حوزه پاییندستی فعالیتهای نفتی است. هنگامیکه محور اقتصادی کشوری نفت است، طبیعی است که صنایع پاییندستی نفت هم باید در این کشور گسترش پیدا کنند و تنها دولت نمیتواند این کار را انجام دهد. میتوان گفت زمانیکه فعالیت خصوصیسازی در فرآوردههای پاییندستی و انجام عملیات بازرگانی در حوزه فرآوردههای پاییندستی در وزارت نفت شروع شده بود، کالاهای ما هم در آن زمان، برخلاف تصور عموم، بسیار ساده بودند؛ مثلا همین پارافینی که مردم بهصورت شمع از آن استفاده میکنند یک فرآورده نفتی است. این اولین مجرای ورود من به محصولات نفتی بود و در آن زمان پالایشگاهها ماده اولیه تولید آن را دور میریختند و بخش خصوصی بود که آن ماده اولیه را گرفت و با یک روش بسیار ساده، بهصورت مکانیکی، پارافین را از آن جدا کرد. بهخاطر اینکه تقاضای بازار داخلی برای این ماده پایین بود، وارد بخش صادرات شد. ورود ما هم به این حوزه از این طریق بود و اتفاقا ما توانستیم این سرمایه مردمی را احیا کنیم. ضمن اینکه بعدها این ماده ارزش پیدا کرد و شرکت ملی پالایش و پخش بهجای دور ریختن ماده اولیه، مبلغ کلانی هم مطالبه میکرد تا آن را در اختیار ما قرار دهد و این امر نهتنها افزایش درآمد کشور را بهدنبال داشت بلکه از آلودگی زیستمحیطی هم جلوگیری کرد؛ زیرا مادهای که آن را دور میریختند و در بیابانها میسوزاندند، به فرآوردهای نفتی تبدیل شد و برای کشور ارزآوری داشت. بهمرور فضا توسعه بیشتری پیدا کرد و مجال کار در قسمتهای دیگر بیشتر شد، اما هنوز فرصت فعالیت در حوزه نفت خام فراهم نشده است.
بنابراین شما تاکید میکنید فردی، با سرمایه اندک، اگر بخواهد در حوزه همان محصولات پاییندستی فعالیت کند، بهراحتی میتواند وارد شود و مشکلی ندارد؟
نه، قطعا برای چنین فردی مشکلی وجود ندارد، اما رقابت شدیدتر است؛ زیرا آن زمان این حوزه نسبتا بکر بود و هنوز کسی متوجه نشده بود که این حوزه میتواند سودده باشد، اما اکنون وضعیت متفاوت است و بسیاری از افراد به این کار مشغولند؛ بنابراین ورود شما آسان، ولی رقابتتان با بخش خصوصی با شرکتهای مشابه بسیار مشکل است؛ زیرا افراد بسیاری در این مدت در این کار مشغول شدهاند.
در حال حاضر دو دیدگاه وجود دارد؛ یک دسته از افراد هستند که عقیده دارند ایران برای فعالیت محل مناسبی نیست و اگر کسی بخواهد کار کند، با شرایطی مواجه میشود که همهچیز در دست افراد خاصی است، پس باید در خارج از ایران فعالیت کرد. دسته دیگری از افراد هم عقیده دارند که چون افرادی مانند پدرام سلطانی و… توانستهاند کار کنند و موفق شوند، آنها هم میتوانند. نظر شما چیست؟
من به سوالات قبلی باز میگردم و از مفهوم ریسک استفاده میکنم. شما در همهجای دنیا میتوانید کار کنید ولی هر جایی که کار شما ریسک بالاتری داشته باشد، شما میتوانید انتظار سود بالاتری داشته باشید. در جوامع توسعهیافته که اقتصاد در آنها به ثباتی رسیده است و حتی اگر در بحرانی هم بهسر ببرند، مانند وضعیت کنونی آمریکا و کشورهای اروپایی در سالهای گذشته، نظام اقتصادی آنها بههم نمیریزد، عامل ثروتمندشدن خلاقیت و نوآوری است. بهندرت میتوان در مسیر دیگری فعالیت کرد و از نظر ثروت و درآمد نسبت به دیگران متمایز شد. درست است که در آنجا یک فرد تحصیلکرده با حداقل درآمد میتواند در رفاه نسبی زندگی کند، اما باید با همان زندگی بسازد و عملا تا حد زیادی میتوان گفت حرکتی در یک مسیر آهسته و پیوسته بهسوی پیشرفت است؛ حال اینکه در کشورهایی مانند ایران بههمان نسبت که دغدغههای فرد بسیار است، فرصتهای بسیاری هم برای یک فرد وجود دارد، به این دلیل که بازار ناکارآمد است. فرصتهای فعالیت اقتصادی در بازارهای توسعهنیافته، در توسعهنیافتگی بازار نهفته است. فرصتهای خلق درآمد در بازارهای توسعهیافته در خلاقیت است. حالا باید دید که شما به کدامیک از این دو تیپ تعلق دارید؛ اگر فردی خلاق هستید باید در آن کشورها فعالیت کنید، زیرا در کشورهایی مانند کشور ما در بسیاری از نقاط اصلا فضای خلاقیت و نوآوری فراهم نیست؛ مثلا فرض کنید اگر در زمینه فناوری موبایل اختراعی انجام دهید، چهکاری میتوانید با آن انجام دهید. فضایی وجود ندارد که این فناوری را تجاریسازی کنید. اگر شما همین فناوری را به کشورهایی مانند کره، ژاپن یا آمریکا و جاهایی که تکنولوژی تولید موبایل دارند ببرید، میتوانید آن را با قیمت بالایی بفروشید. پس به این نگاه کنید که از چه تیپی هستید؛ از تیپی که خلاق است یا از تیپی که ریسکپذیر است و میتواند از فرصتهای توسعهنیافتگی بازار استفاده کند.
مقداری از پیگیری روند عضویت در WTO (سازمان تجارت جهانی) برعهده شماست. شما میدانید این سازمان قوانین سختی دارد. اولین سوالی که دوست دارم جوابی رک به آن بدهید این است که آیا روزی ایران عضو این سازمان میشود؟ اگر ممکن است توضیح دهید که برای تحقق این امر چه پیگیریهایی انجام شده است؟
این روز میرسد، اما بسیار دور است. مقداری از این دوربودن به روند این کار برمیگردد؛ زیرا روند الحاق به این سازمان بزرگ بسیار طولانی است. در حال حاضر بعد از پیوند روسیه به این سازمان، ما بزرگترین اقتصاد جدامانده از این سازمانیم و البته شروع مذاکرات ما هم به یک فضای بسیار متفاوت و آماده در حوزه سیاست نیاز دارد که در حال حاضر وجود ندارد. در بحبوحه کنونی وضعیت اقتصاد و صنعت کشور میتوان گفت که ما برنامه پیوستن به این سازمان را بایگانی کردهایم، همانطور که این سازمان عضویت ما را بایگانی کرده است. باوجود این باید دو سال پیش گروه کاری الحاق ما به سازمان جهانی تجارت تشکیل میشد و این کار تاکنون انجام نشده است و این یک اتفاق بینظیر در تاریخ سازمان تجارت جهانی است! برای هیچ کشوری این اتفاق رخ نداده است که بعد از سه،چهارماه پس از ارسال گزارش رژیم تجاری، هنوز کارگروهی برای عضویت شکل نگرفته باشد. در مورد ما تقریبا سه سال از تاریخ ارسال گزارش میگذرد و دلیل آن هم موضوعات سیاسی است. باوجود تنشهای سیاسی ما با دنیا طبیعی است که قدرتهای سیاسی و صنعتی در سازمان جهانی تجارت هم دست بالا را دارند و نسبت به عضویت ما در این سازمان رغبتی نشان نمیدهند و اینها جزو مواردی است که ممکن است آنها بخواهند در جریان مذاکرات بهعنوان امتیاز به ما پیشنهاد کنند. در حال حاضر ما در اتاق بر موضوعات و بحرانهای روز تمرکز کردهایم تا موضوعاتی که بهواسطه روابط دیپلماتیک از بایگانی ما بیرون نیامده است.
«تانزانیا» کجای دنیاست؟
در شرق آفریقاست.
من سوالی دارم؛ افرادی که میخواهند کار کنند اولین چیزی که به ذهنشان میرسد این است که به «گوانجو» بروند و کالایی را وارد کنند یا مثلا در کشورهای اروپایی کار کنند. مجموعه شرکتهای شما در دو کشور در حال فعالیت است که شاید بتوانم بهجرات بگویم یا کمتر در آن کشورها سرمایهگذاری کردهاند یا حتی اگر از آنها سوال کنید، نمیدانند آن کشورها در کجا قرار دارند؛ «کنیا» یا «تانزانیا». میخواهم بدانم این بهخاطر تحقیقات شما بوده است یا صرفا بهخاطر یک اتفاق یا هوش شما در انتخاب؟
تقریبا بهخاطر تمام این موارد. فرصتی در آن زمان، شاید حدود ۱۵سال پیش، برای من بهوجود آمد که با دوستی که تجربه سفر به آفریقا داشت و در آنجا فعالیت اقتصادی میکرد، صحبتی کنم و بعد از آن با مطالعه در آن ارتباط برقرارکرده و بعد هم شروع به انجام کارهای محکزدن آن بازار و بعد هم استقرار در آن بازارکردم. زمانیکه ما کار را در «تانزانیا» شروع کردیم، چهار یا پنج شرکت ایرانی در آن کشور فعالیت اقتصادی میکردند و طبیعی است که این بازارها برای فعالیت بکر است چون کسی سراغ آنها نرفته است. این روند موجب شد تا ما فعالیت خود را در آنجا شروع کنیم و بعد کار خود را در کشورهای اطراف مانند «اوگاندا»، «کنیا»، «سودان» و «تانزانیا» گسترش دهیم و بعد در خود «تانزانیا» دفتر فروش ایجاد کردیم. من دوباره تاکید میکنم که تجارت یعنی همین؛ یعنی اینکه شما بتوانید فرصتها را رصد و شناسایی کرده و ریسک کنید تا وارد کار در عرصه فرصتی شوید که چندان اطمینانی هم به آن ندارید و از دل آن نتیجه کار را بیرون بکشید. شما به «چین» هم اشاره کردید، ما به این کشور هم رفتیم. چین هم فرصت بزرگی برای اقتصاد ایران و دنیاست. فکر میکنم جوانانی که میخواهند به فعالیتهای اقتصادی وارد شوند باید به اصطلاح به «آشیانههای بازار» توجه داشته باشند؛ جایی که کمتر زیر ذرهبین تجار ایرانی قرار گرفته است و فرصت برای بازار ایران در آن وجود دارد. حالاینکه اینجا لزوما چیزی فیزیکی نیست؛ مکان، کالا، تلفیق مکان و کالا، تلفیق مکان و کالا و ارتباط و بالاخره ترکیبی از ابزار شما و منابعی که دارید، میتواند برای شما فرصتی خلق کند و باید تمام این تکههای جورچین را کنار هم بگذارید تا بتوانید فرصتی را خلق کنید.
میخواهم مسیر سوال را تغییر بدهم، انحصارگرایی خط قرمز شماست؟
بله. انحصارگرایی حتما…
چرا با وجود افرادی که خواستار تحول در اتاق بازرگانی بودند، آقای نهاوندیان در ریاست اتاق بازرگانی باقی ماند و کسانی که میتوانستند این سمت را بگیرند بهنوعی با ایشان سازش کردند؟
خب، این از نظر من انحصارگرایی تلقی نمیشود. انحصارگرایی بهنظر من این است که فردی یا گروهی از پتانسیلی استفاده کنند و از جایی یا امکانی یا فرصتی تجاری بهره بگیرند و از راههای مختلف مخالف اخلاق، اجازه ورود افراد دیگر را ندهند.
یعنی کاری که در مورد آقای بهزادیان انجام دادند انحصارگرایی نبود؟
در این مورد حق با شماست و ما با آن مبارزه کردیم و حاصل مبارزه ما این شد که آن فرد و گروهی که آن کار را انجام داده بودند در دوره بعد کنار گذاشته شدند. اگر دوباره در آینده این جریان به سمتوسویی برود که انحصار جدیدی بهوجود بیاید، قطعا با آن هم مبارزه میکنیم.
یعنی ابقای آقای نهاوندیان، بیهیچ سابقه کاری، در سمت رییس اتاق بازرگانی ایران سازشکاری محسوب نمیشود؟
این برمیگردد به شایستگی فرد و اینکه آقای نهاوندیان شایسته این سمت هستند یا نه و این موضوع دیگری است.
یعنی آقای نهاوندیان شایستگی ریاست بر اتاق بازرگانی ایران را دارد؟
اگر نسبی نگاه کنیم بله.
منظورتان از نسبینگاهکردن چیست؟
منظورم این است که ببینیم در فضای موجود چه کسانی در اتاق بودند و البته این به بسیاری از ضعفهای گذشته برمیگردد، اما بسیاری از ما مدیران کسبوکار روحیه عملگرایی داریم و در فضای رویایی و تخیلی زندگی نمیکنیم و شرایط واقعی را نگاه میکنیم و اینکه در شرایط واقعی چه گزینهای وجود دارد و انتخاب آن بهترین گزینه تصمیم ماست. همین کار را هم ما در مجموعه خودمان انجام میدهیم؛ یعنی شرایط محیط کسبوکار بسیار نامطلوب است، اما در حال حاضر ما در این شرایط نامطلوب هم کار میکنیم. در این فضا چه گزینهای، چه فعالیتی و چه روشی میتواند ما را بهعنوان یک بنگاه اقتصادی زنده و مسیر پیشرفتمان را در این فضا باز نگه دارد. در اتاق هم همینطور؛ باید ببینیم بهترین گزینه ما چه کسی است و او را انتخاب کنیم. با این حال، من همیشه منتقد این شرایط هستم و احساس میکنم شرایط فعلی ما مطلوب نیست، پس آن را نقد میکنم تا اگر خدا بخواهد، این نقدها روزی به شرایط مطلوب منجر شود.
آقای دکتر، گسترش فقر و فاصله طبقاتی… . من نظر شما را میدانم ولی یک سوال شخصی دارم، بیآنکه در این پرسش، اتاق بازرگانی یا سیاستهای اقتصادی کلان کشور را مدنظر داشته باشم. خود شما دراینباره چه فعالیتی انجام دادهاید تا کسی که در فقر بهسر میبرد احساس کند پدرام سلطانی سعی کرده است فاصله طبقاتی را کم کند؟
هرکسی که به انسانیت اعتقاد داشته باشد، میتواند در این زمینه فعال و تاثیرگذار باشد. من هم در محیط پیرامونی خودم این کار را انجام میدهم.
و اعتقاد دارید که باید انجام داد؟
بله…
و اعتقاد دارید هر فرد باید این کار را انجام دهد؟
فکر میکنم پرکاری یا کمکاری هر سازمان، نهاد یا حکومتی نباید باعث شود ما گمان کنیم که آن سازمان، نهاد یا دولت در حال انجامدادن وظیفه ماست و درنتیجه مسئولیتی بر دوش ما نیست؛ اینگونه نیست. در پیشرفتهترین اقتصادها هم افراد باید وظیفه اجتماعی خود را انجام دهند. در جاهایی که معضل اجتماعی فقر وجود دارد و نقش اجتماعی فقر پررنگ است، باید برای بهبود شرایط کار کرد و همینطور در جاهایی که بیسوادی، توسعهنیافتگی، شفافیتنداشتن، حقوقبشر، محیطزیست و… وجود دارد. در هر جایی فرد وظیفهای دارد و باید وظیفه خود را انجام دهد، بهشرطی که فردی سازنده برای جامعه خود باشد ولی اگر بخواهیم سرمان را در چنبره زندگی خودمان فرو کنیم و طبیعتا اتفاقات پیرامونی زندگی را در نظر نگیریم، خب از این گروه انسانها هم داریم، اما هیچگاه این انسانها، نه در طول دوران حیاتشان و نه پس از آن، صاحب نام و واجد ارزشهای انسانی نیستند.
آقای دکتر، وضعیت نامناسب بازار ارز… گمان میکنید دلیل اصلی این وضعیت چیست و نرخ واقعی ارز در ایران باید چگونه باشد؟ این چندنرخی بودن ارز را قبول دارید یا نه؟ راهکار شما چیست؟
به اعتقاد من مهمترین دلیل این آشفتگی در تحریمها نهفته است و بعد از آن مدیریت بد در این زمینه تاثیرگذار است. چندنرخیبودن ارز از مدیریت بد در این زمینه ناشی میشود، اما در شرایطی که تحریمها بهصورت روزافزون افزایش مییابد من در تکنرخیشدن ارز تردید دارم؛ اگرچه معتقدم که میتوان با مدیریت، شکاف ارزی را کم کرد ولی مادامیکه تحریمها وجود دارد، این اقدامات به تکنرخیشدن ارز منجر نمیشود. دلیل این امر هم کاملا واضح است. ما در حال حاضر دو نوع ارز داریم: ارزی که برای تجارت بینالمللی بهراحتی در اختیار است و ارزی که بهسختی در دسترس قرار میگیرد؛ درواقع ما درباره دو نوع کالا صحبت میکنیم که برحسب تصادف تنها در لفظ اشتراک دارند. تفاوت در اینجاست که چون یکی از آنها در دسترس است، قیمت بالاتری دارد و قیمت دیگری پایینتر است. هنر ما در این است که بتوانیم این دو را به هم نزدیک کنیم و سوءاستفاده از ارز چندنرخی کمتر شود.
باتوجه به مشکلات موجود، آینده اقتصاد جهان را چگونه میبینید؟ با توجه به اینکه ایران هم جدای از این شرایط نیست و شما هم بازرگانید و با دنیای تجارت ارتباط دارید، گمان میکنید ماههای آینده چقدر میتواند روی اقتصاد تاثیر بگذارد؟ بهنظر شما اقتصاد به روال پیشرفت برمیگردد؟
البته من خودم را در این زمینه صاحبنظر نمیدانم، اما اگر بخواهم در حد توان فکری خودم به این پرسش پاسخ دهم، گمان میکنم در شرایط کنونی که اقتصادهای توسعهیافته دنیا پیر شدهاند، لازم است بهاصطلاح چربیهای خود را آب کنند؛ یعنی باید در اقتصادهای موجود تخریبی انجام شود تا بازسازی صورت گیرد و بر این اساس باید گفت در چند سال آینده این اقتصادها کار سختی را خواهند داشت و با سهم بزرگی که آنها از کیک اقتصادی دنیا دارند، باید گفت این جریان در اقتصاد دنیا تاثیر بسیاری خواهد داشت. بهنظر من نمیتوان درمورد چندماه آینده صحبت کرد، چون در چندماه آینده همین شرایط حاکم است و ما با چالشهای روزافزونی هم روبهروییم؛ افزایش بحرانهای مالی اروپا و سرایت آن به باقی کشورها، افزایش نرخ بیکاری و همینطور درجازدن رشد اقتصادی در آمریکا و… که همه اینها در ۲۰۱3 هم ادامه خواهد داشت. بهاحتمال بسیار در سال آینده نیز همچون امسال، باید همچنان با تحریمها دستوپنجه نرم کنیم… ما در سال آینده با این چالشها روبهرو خواهیم بود، اما اینکه در سال آینده اتفاقی در اقتصاد ایران رخ دهد، مقداری به شرایط دو، سه ماه آینده وابسته است. اگر بخواهم امروز پاسخ دهم، باید بگویم حداقل در شش ماه اول ۲۰۱۲ ما با دشواریهای روزافزونی روبهروییم.
شما یکی از بنیانگذاران «اتاق بازرگانی و صنایع جوانان» هستید…
من ۱۰سال برای این موضوع تلاش کردهام و امروز خوشحالم که این مسئولیت بر عهده من است و در عمل، چشمانداز نزدیکی برای تاسیس واقعی این اتاق را متصورم. شاید تلاش من در این ۱۰سال باعث شد تا من به هیاترییسه اتاق برسم. خوشحالم از اینکه در بعد از انقلاب، اولین درخواست تاسیس این اتاق را من و گروهی از دوستانم در اتاق بازرگانی ایران مطرح و بعد از آن فعالیتها و جلسات خود را برای تاسیس این اتاق پیگیری کردیم. هیچگاه اتاق بازرگانی ایران اجازه نداد ما این نهاد را بهثبت برسانیم ولی فعالیت خود را ادامه دادیم و امیدوارم بهزودی این کار محقق شود.
امیرمنصور آریا سههزارمیلیاردتومان اختلاس میکند و با این حال، پدرام سلطانی میگوید با پول کم شروع کرده است و زحمت کشیده تا به جایی رسیده است، در اتاق بازرگانی هم افرادی مانند شما وجود دارند و هم برعکس. اگر سیاست را کنار بگذاریم، فکر میکنید شکاف اقتصاد ایران چیست که اجازه داده میشود فاجعههای اینچنینی رخ دهد؟ رخدادهایی که شایسته ثبت در «گینس» است…
اگر بهدنبال پاسخی هستید که در عرصه سیاست نفس نکشد، بهنظر من باید آن را در شفافنبودن جستوجو کرد. بههرحال در اقتصاد، بهخصوص زمانیکه اعداد و ارقام بالا میرود، بسیاری از موضوعات میتواند در پشت پردههای ضخیم پنهان بماند ولی اگر شفافیت باشد این اتفاقات کمتر رخ میدهد؛ بنابراین بعد از عامل سیاست و ناکارآمدی مدیریت، یا بهعبارت بهتر، ناکارآمدی مدیریتی عمدی، شفافنبودن در عرصه مدیریت و اقتصاد مهمترین عامل است.
پدرام سلطانی اهداف خودش را مکتوب میکند یا صرفا در ذهن خود آنها را میپروراند؟
آنها را که لازم است مکتوب میکنم.
یعنی الان برای پنج، ۱۰ یا ۱۵ سال آینده برنامه دارید؟ موقعی که شروع کردید برنامه داشتید؟
یکی از اصول مدیریت استراتژیک این است که هرچقدر افق برنامه شما بلندتر شود، اهداف کلیتری خواهید داشت، بههمین جهت است که از هدف نهایی بهعنوان چشمانداز نام برده میشود؛ یعنی موضوعی نیست که شما برای آن اصولی جزیی یا ریز را قایل باشید. اینگونه نیست که بگویید میخواهم در ۱۰سال آینده اتومبیلی را با این توانمندیها خریداری کنم… شما آینده بلندمدت خودتان را بهصورتی کلی تعریف میکنید، اما در بازههای زمانی کوچکتر که متعارف آن یک سال است، مبتنی بر ابزارها و توانمندیها و منابع، اهداف کوچکتری تعریف میشوند. من این کار را انجام میدهم؛ یعنی برای خودم چشماندازی را در نظر گرفتهام. وضعیت کنونی من همان تصویری است که تقریبا از سال دوم یا سوم دانشگاه برای خودم ترسیم کردم؛ زمانیکه پزشکی میخواندم و خوشبختانه در مسیر آن تا حد مناسبی توانستهام پیش بروم. شاید پیش از آن، رویاهای دوران کودکی و نوجوانی در ذهنم جای داشت ولی از آن زمان در مسیر چشمانداز حرکت کردهام. این نکته را هم اضافه کنم که برنامهریزیهای سالانه را همواره پیش روی خودم قرار دادهام و پیوسته آن را پایش کردهام. برنامهریزی سالانه بهتنهایی برای رسیدن به هدف کافی نیست؛ شما باید در مقاطع کوچکتری آن برنامهریزی را اصلاح و تقویت کنید. برنامهریزیکردن به این معنا نیست که شما کاغذی و قلمی پیش روی خود بگذارید و بهراحتی بتوانید روی آن دو نقطه را ترسیم و آنها را بههم وصل کنید؛ یک محیط، یک جامعه و یک دنیاست و ابزارهایی که شما در اختیار دارید و پیوسته باید خود و ابزارهایتان را با محیط تطبیق دهید. با این وصف، کار شما بهراحتی ترسیم یک خط نیست. هنر شما در این است که با کمترین زوایا و انحراف بتوانید این برنامهریزی را اجرا کنید و در کمترین زمان نسبت به کمبودها و نقصها آگاه شوید و درجه رسیدن به آن اهداف را به بیشترین حد آن برسانید.
این سوال شاید عامیانه یا تکراری و ساده بهنظر برسد، اما آقای سلطانی، شما برای موفقیت یک جوان ایرانی در عرصه بازرگانی چه پیشنهادی دارید؟
خودش را بشناسد… بهنظر من اگر فرد خودش را بشناسد، میفهمد در چه کاری میتواند موفق باشد. مهمترین چیز این است که خودش را بشناسد. نکته بعدی این است که به توانمندیهای خودش اعتماد داشته باشد و مهم است که این اعتماد کاذب نباشد؛ چون منظور از اعتمادبهنفس تکیه بر چیزی است که فرد دارد، نه آن چیزی که ندارد. نکته بعدی این است که پس از شناخت و اعتماد به خود و ابزارهایش، در تقویت ابزارش کوشش کند؛ بههرحال شما ابزاری دارید، اگر آنها را تقویت کنید، موفقتر خواهید بود. نکته آخر هم این است که ابزارهایی را که فرد در اختیار دارد در مسیر هدفی بهکار گیرد که با آن ابزارها هماهنگ باشد.
منبع: روزنامه بهار
بدون دیدگاه