در فضای انتزاعی اعدادی روی کاغذ نوشته‌ایم و تصور کرده‌ایم با تصویب آن‌ها، به توسعه می‌رسیم.به تجربیات جهانی و اقتضائات بومی توجه نکرده‌ایم و در نتیجه حتی بعد از سدسازی، با پدیده ریزگردها مواجه شده‌ایم.به عنوان یک فعال اقتصادی، از برنامه‌های توسعه در این حوزه رضایت ندارم.

 

در فضای انتزاعی اعدادی روی کاغذ نوشته‌ایم و تصور کرده‌ایم با تصویب آن‌ها، به توسعه می‌رسیم.به تجربیات جهانی و اقتضائات بومی توجه نکرده‌ایم و در نتیجه حتی بعد از سدسازی، با پدیده ریزگردها مواجه شده‌ایم.به عنوان یک فعال اقتصادی، از برنامه‌های توسعه در این حوزه رضایت ندارم. اهداف مقرر در برنامه مبتنی بر واقعیت‌های کشور و ظرفیت های کشور نبوده است. یعنی تعدادی آمال و آرزو در برنامه گذاشته شده، اما کم‌تر به این توجه شده که این آرزوها بر مبنای چه واقعیت‌هایی قرار است محقق شود. به طور مثال در برنامه پنجم این‌گونه پیش‌بینی کرده بودیم که معادل هزار میلیارد دلار در اقتصاد کشور سرمایه گذاری شود، دیگر فکر نکردیم این پول از کجا قرار است بیاید؟ از منابع نفتی؟ از سرمایه‌گذاری خارجی؟

اگرچه بر روی کاغذ تقسیم‌بندی هایی ایجاد شده بود، اما در عمل فقط یک آرزو بود. چون هیچ کدام از بخش‌ها ظرفیت تحقق آن را نداشتند. یا چند دوره است که رسیدن به رشد اقتصادی 8 درصدی را هدف‌گذاری می‌کنیم، ولی فکر نمی‌کنیم با شرایط موجود چگونه باید آن را به وجود آوریم. وقتی اقتصادمان در حال حاضر رشد 4 درصدی دارد، رساندن آن به 8 درصد یک آرزوست. به واقعیت‌های محیطی در تدوین برنامه‌های توسعه درست توجه نمی‌کنیم، توجه نه صرفاً از این جهت که چه امکانات داخلی داریم، بلکه توجه به شرایط محیطی و زمینه‌ای که در آن قرار گرفته‌ایم. مثل شرایط ایران در منطقه و جهان، و شرایط کشورهایی ک اقتصاد ما با آن‌ها پیوند دارد. باید ببینیم با توجه به این موارد آیا امکان و توان رسیدن به آرزوهای‌مان وجود دارد؟ یک سوم تحقق رشد اقتصادی را هم بر افزایش بهره‌وری مبتنی کردیم، بدون این‌که توجه کنیم این افزایش بهره‌وری چه‌طور باید محقق شود. همین که فقط به سطحی از بهره‌وری برسیم برای ما آرزوست. برای رسیدن به این بهره‌وری هم نیازی به اشتغال بود و توجه نکردیم که در این شرایط چگونه باید شغل ایجاد کنیم؟ این آرزوها همه از هم نشئت می‌گیرد، مثلاً زمانی‌که می خواهیم به رشد 8 درصد برسیم، می‌گوییم نیاز داریم بهره‌وری افزایش پیدا کند و درصدی را به افزایش بهره‌وری اختصاص می‌دهیم، و یا می‌گوییم باید این میزان شغل ایجاد شود و درصدی را به خلق اشتغال اختصاص می‌دهیم. تمام این‌ها اعدادی است که در فضای انتزاعی آورده‌ایم و فکر می‌کنیم با تصویب تعدادی حکم در قوانین و برنامه‌ها توسط مجلس و دولت، کار به راحتی فراهم می‌شود.
در کل در تدوین و اجرای برنامه‌های توسعه خطای اصلی و جدی ما بیشتر این است که سندهای بالادستی متقن و جامعی برای تدوین اهداف و برنامه‌های‌مان نداریم. این‌جاست ک دچار مشکل می‌شویم. زمانی‌که فکر می‌کنیم باید برق تولید و آب فراهم کنیم، بلافاصله می‌گوییم سد بزنیم. ولی چون سند جامعه اقلیمی به درستی تدوین نشده، مطالعه جدی صورت نگرفته و به تجربیات جهانی توجه نشده، مشکلات بسیاری ایجاد می‌شود. نه به تجربیات جهانی توجه می‌کنیم و نه به اقتضائات بومی، و نتیجه‌اش این می‌شود که حتی سدها را اشتباه احداث می‌کنیم، بعد از مدتی می‌بینیم میزان تبخیر بالارفته، ریزگردها ورود پیدا کرده‌اند و آب شیرین هم تبدیل به آب شور شده است. در برنامه‌های توسعه همواره از این طرح‌های غیرکارشناسی و دور از واقعیت ضربه خورده‌ایم و به جای توسعه، با تبعات سوء طرح‌های غلط مواجه شده‌ایم.
پدرام سلطانی؛نائب رئیس اتاق بازرگانی ایران

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *